سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۴۱
کد مطلب : ۱۴۵۳
plusresetminus
اولین نمونه رسمی ورود کرونا به ایران 3ماه بعد از شناسایی نخستین بیمار در چین، در بیمارستانی در قم ثبت شد. همزمان با یک‌سالگی این بیماری در جهان، به قم رفته‌ایم؛ شهری که در پیک سوم کرونا همچنان با کووید-19 می‌جنگد.
در قم ۱۰ ماه پس از شیوع کرونا چه می‌گذرد؟
ویروس تاجدار کرونا را کسی نمی‌شناخت. کرونا در چین می‌تاخت و مردم تصویر شهر‌های وحشت‌زده را در تلویزیون‌ها دیده بودند. کسی هم فکرش به این نمی‌رسید که ممکن است کرونا از کشور چشم‌بادامی‌ها به فاصله یکی، ۲‌ماه از شیوعش به ایران سفر کند و از قم سر دربیاورد، اما خیلی طول نکشید؛ کم‌کم بیمارانی با علامت سرماخوردگی و آنفلوآنزا سروکارشان به بیمارستان‌ها افتاد.

بیماری آنقدر زود پیشرفت می‌کرد که کادر درمان مجالی برای اقدام نداشت. بیماران یکی‌یکی به سرنوشت مرگ گرفتار می‌شدند. هیچ دارویی هم روی بیماری اثر نداشت. اینجا بود که زمزمه شیوع کرونا در راهرو‌های بیمارستان‌های محل پذیرش افراد با علائم شبیه سرماخوردگی پیچید. پزشکان فهمیدند، کرونا خیلی وقت است به جان مردم شهر افتاده و بسیاری را مبتلا و ناقل کرده است. زنگ خطر از همان لحظه به صدا درآمد. گفتند کرونا در قم شایع شده است؛ شیوعی که ترس به جان‌ها انداخت؛ ترسی که دیگر نمی‌توانست جلوی بیماری را بگیرد و از شیوع بیشترش جلوگیری کند.

پارسال؛ آذر ۹۸

خیابان شهدا و چهارراه سجادیه محل تلاقی خوشمزه‌ها باهم است. خوش‌خوراک‌ها و آن‌هایی که دنبال دورهمی شکمی هستند، رستوران‌های این خیابان معتبر و معروف شهر را بهتر و بیشتر از جا‌های دیگر می‌پسندند. خیلی‌ها کنار میز‌های تنگ و ترش رستوران نشسته و سفارش غذا داده‌اند. تلویزیون بزرگ، اما بی‌صدای سالن هم آن‌هایی را که منتظر غذا هستند و دل به گعده‌های چندنفره دور میز نسپرده‌اند، محو خود کرده است؛ محو تماشای افرادی که با لباس‌های عجیب در حال بردن بیمار از داخل آمبولانس به بیمارستان هستند. زیرنویس خبر تلویزیون از ویروسی گزارش می‌دهد که اسمش را کووید-۱۹ گذاشته‌اند.

مرد داخل رستوران به شوخی می‌گوید: «این چینی‌ها هر چی گیرشان می‌آید، می‌خورند؛ برای همین هم هست که مریضی‌های عجیب و غریب می‌گیرند.» با این حرف، دیگرانی که دور میز منتظر غذا نشسته‌اند، می‌خندند. سفارش‌ها می‌رسد و همه مشغول خوردن می‌شوند. تلویزیون هنوز تصاویری از بیمارستان‌های چین و بیمارانی که زیر اکسیژن هستند، نشان می‌دهد. کسی دیگر به تلویزیون نگاه نمی‌کند.

۲ ماه بعد؛ نیمه‌شب ۲۳ بهمن

آمبولانس پشت آمبولانس بیمار بدحال به بیمارستان فرقانی می‌آورد. بزرگ‌ترین بیمارستان قم که چند بیمارستان دیگر با آن پیوند دارند، در دسترس‌ترین بیمارستان شهر برای خودرو‌های اورژانس است. آمبولانس‌ها بیمارانی با علامت یکسان دارند؛ تنگی نفس، کاهش سطح اکسیژن خون و سرفه‌های شدید. تعداد بیماران با این علائم دارد از حد طبیعی خودش خارج می‌شود. سیستم بهداشت و درمان از روز قبل به این جمع‌بندی رسیده بیماری با علائم مشابه آنچه حدود ۳‌ماه پیش در چین گزارش شده، در ایران هم مشاهده شده است؛ برای همین میز‌های تخصصی در بهداشت و درمان استان شکل می‌گیرد و خبر به مرکز مخابره می‌شود. دستور یک چیز است؛ یکی از بیمارستان شهر باید تخلیه شود و در اختیار بیماران مشکوک به کرونا قرار بگیرد؛ تصمیمی سخت برای کادر درمان بیمارستان.

شب ۲۳ بهمن ۹۸، دستور تخلیه بیمارستان فرقانی صادر می‌شود. محسن دریابیگی، حدود ۳۶ سال دارد. او مدیر بخش داخلی مجتمع بیمارستانی فرقانی است؛ مدیر نخستین بخش بیمارستانی در قم که بیماران کرونا را بستری کرده است. دریابیگی نخستین شب ثبت کرونا را به‌خاطر می‌آورد: «باید همه بیمارستان تخلیه می‌شد و بیماران به بیمارستان‌های دیگر شهر منتقل می‌شدند. کار جابه‌جایی از همان آخرین ساعت‌های شب ۲۳ بهمن شروع شد. بیماران سؤال می‌کردند کجا می‌رویم و چرا داریم به بیمارستان دیگری منتقل می‌شویم؟ فرصت اینکه بخواهیم جواب همه سؤالات را بدهیم، نداشتیم؛ چون قرار بود بیماران کرونایی همزمان با تخلیه بیماران عادی در بیمارستان بستری شوند.» فشار سنگینی به کادر بیمارستان وارد می‌شد. منتقل کردن بیماران به بیمارستان‌های دیگر و بستری و رسیدگی اضطراری به وضعیت بیماران تازه که یکی، دوتا هم نبودند، انرژی زیادی از پرستاران و پزشکان می‌گرفت؛ کاری که تیم دریابیگی در بخش داخلی بیمارستان انجام دادند تا ۴ صبح طول کشید.

بیماران کرونا همزمان وارد بیمارستان می‌شدند. دریابیگی می‌گوید: آن شب، شب ترس بود برای بیماران، برای ما، برای همه: «بیمارانی که می‌فهمیدند کرونا گرفته‌اند، می‌ترسیدند. ما هم ترسیده بودیم، اما مقاومت می‌کردیم تا به بیمار ترس منتقل نشود. بیماران سرنوشت مرگ را برای خودشان ترسیم کرده بودند؛ ترسی که باعث شد بسیاری از آن‌ها را زودتر از آنچه فکرش را می‌کردیم از دست بدهیم.»

از زمان شناسایی نخستین بیمار کرونایی در قم حدود ۱۰ ماه گذشته است. ترس رنگ عوض کرده و بیش از ۳۰ درصد کادر بیمارستان فرقانی به کرونا مبتلا شده‌اند. آن‌ها درمان شده‌اند و در پیک سوم درگیر درمان مبتلایان جدید هستند. کادر درمان بیمارستان آرزو دارند دوباره به اردیبهشت برگردند؛ روزگاری که بیماران کرونایی تنها ۱۸ درصد کل بیماران بیمارستان را تشکیل می‌دادند و برخی بخش‌ها تعطیل شده بود: «مردم باورشان به واقعیت‌ها و آمار فوتی‌ها و بستری‌ها کم است. از ما می‌پرسند آمار فوتی‌ها راست است؟ چالش ما الان این است که کاری کنیم تعداد بیماران کمتر و کمتر شود تا حداقل تجربه اردیبهشت گذشته و حتی بهتر از آن تکرار شود.»

کرونای خانوادگی

بخش اورژانس بیمارستان شلوغ است. هر لحظه که می‌گذرد بر تعداد بیماران بدحال افزوده می‌شود. بینشان هم جوان هست، هم سالخورده؛ هم زن و هم مرد. ایرانی و اتباع خارجی هم هست. اتباع افغانستانی روی تخت منتظر ویزیت پزشک متخصص طب اورژانس هستند. همه‌شان کرونا دارند و برای گرفتن دستور بستری به بیمارستان آمده‌اند. هر بیمار روی تخت همراهی دارد با برگه‌های آزمایشی که مثبت بودن کرونایش را ثابت می‌کند. بیشترشان مانند خواب‌زدگان گویی تازه فهمیده‌اند کرونا بد دردی است و مرگ فقط برای همسایه نیست. بیماران باید مجوز بستری شدنشان را از عباس حسنی، متخصص طب اورژانس بیمارستان که در اتاق کوچکش نشسته و هنوز چند روز بیشتر نیست که از چنگ کرونا فرار کرده، بگیرند: «از اول شیوع بیماری مبتلا نشدم. خیلی رعایت می‌کردم و همه پروتکل‌ها را مو به مو اجرا کردم. با این حال به دام کرونا افتادم و درگیر شدم. خدا را شکر فعلا توانم به حدی هست که بتوانم جواب بیماران را بدهم.» جنسیت برای ویروس فرقی ندارد و هر کسی را بتواند درگیر خود می‌کند، اما برای حسنی بیمارانی که به او مراجعه می‌کنند، شرایط تغییر کرده است: «خیلی از مردم ناخواسته و ناخودآگاه بیمار شدند. افراد فقیر این روز‌ها بیشتر بیمار می‌شوند.»

با این حال، افرادی هم هستند که شاید کمتر در رسانه‌ها درباره بیمار شدنشان شنیده‌ایم؛ اتباع افغانستانی. در بیمارستان فرقانی این اتباع هم در حال بستری شدن هستند: «تعداد بیماران افاغنه خیلی زیادشده است. بیشترشان با هم زندگی می‌کنند و تجمع خانوادگی دارند. یکی که بیمار شود، دیگران را هم بیمار می‌کند.» هزینه‌هایی که برای درمان باید پرداخت شود، سرسام‌آور است. برای اتباع خارجی دارو‌های کرونا گران است؛ چون آن‌ها مشمول استفاده از خدمات بیمه‌ای نمی‌شوند، صفر تا صد هزینه‌ها گردن خودشان است. این باعث شده اتباع که روزگار مالی خوبی ندارند، فشار اقتصادی سنگینی را تحمل کنند.

شرمندگی زیر ماسک

بیماران بیهوش و نیمه‌بیهوش با دردی که از بیماری می‌کشند، بی‌دفاع روی تخت‌ها افتاده‌اند. لوله‌هایی که به‌سختی وارد دهان و بینی شده تنها راه نفس کشیدن بیماران است. هر نفس دردآور است و بیمار جز تحمل این درد، چاره دیگری ندارد. بخش بیماران کرونا کمترین تردد را دارد. جز کادر درمانی و طلبه‌ای جهادی که هر روز از خانه دمنوش‌هایی را که همسرش درست می‌کند تا خستگی را از تن کادر درمان بیرون کند، فرد دیگری در بخش نیست.

در ایستگاه پرستاری که دورتادورش را اتاق‌هایی با تخت‌های ویژه مراقبت محاصره کرده است، بیماران بدحال توان نفس کشیدن ندارند. رضا صفدری که سن و سالی از او گذشته، یکی از همین بیماران است. ماسک اکسیژن دارد و زیر ماسک به‌سختی حرف می‌زند: «نمی‌دانم چطور شد مریض شدم. اصلاً جایی نرفتم و با کسی هم ارتباط نداشتم، اما مریض شدم. الان چند روزه دارم فکر می‌کنم کجا بی‌احتیاطی کردم و مبتلا شدم.»

خستگی پیروز می‌شود؟

روز‌های آغاز شیوع بیماری، همه را به این نتیجه رساند که در خانه بمانند و از خود مراقبت کنند. ترس کار خودش را کرد. خیلی‌ها در خانه ماندند و اینطور شد که عدد‌های ابتلا و مرگ‌ومیر کم و کمتر شد. اردیبهشت که از راه رسید، امید صفر شدن آمار روزانه فوتی‌ها نزدیک و نزدیک‌تر شد، اما بازگشایی‌های زودهنگام و ساده‌انگاری درباره بیماری در زندگی روزمره، قم را دوباره به یکی از مراکز قرمز کرونا تبدیل کرد. شهر سیاهپوش و وخامت اوضاع از دوره آغاز شیوع بیماری بدتر شد.

حامد شفیعی، رئیس ۳۸ ساله مجتمع بیمارستانی فرقانی فشاری که به‌کادر درمانش وارد شده است را در یک جمله شرح می‌دهد: «تا موج سوم کرونا، ۳۵ نفر از کادر بیمارستان به‌دلیل خدمت در خط مقدم مبارزه با کرونا بیمار شده‌اند.» اگر وضعیت ابتلا به بیماری همینطور پیش برود، بیمارستان باید تخت‌های بیشتری برای بیماران بدحال تهیه کند. این یعنی فشار ببیشتر به کادر درمان و پرستاران بیمارستان؛ پرستارانی مثل زهرا راغب، که نه به‌دلیل ترس از کرونا، بلکه به‌خاطر فشار کاری می‌خواهد بخش را به کس دیگری بدهد و جای دیگری خدمتش را ادامه دهد: «اگر می‌ترسیدم در بخش کرونا باشم همان اول شیوع بیماری می‌رفتم. فشار کار دارد هر روز بیشتر می‌شود. خسته شده‌ام و دیگر تحمل این همه کار را ندارم. من به وظیفه‌ام عمل کردم، اما دیگران چطور؟ به وظیفه‌شان عمل کردند؟»

در سرزمین مردگان

اگر درختانی که از زمین بالا رفته‌اند و قد و بالای بلندشان سایه‌ای شده بالای سر سیاهپوشان عزیز از دست داده به حرف می‌آمدند از اندوهی که در ۱۰ ماه گذشته بر قبرستان قم رفته چه روایت‌ها که نمی‌گفتند. در خیابان منتهی به سردخانه بهشت معصومه (س) یکی پدر از دست داده و دیگری مادر و یکی دیگر هر دو را. کرونا رحم ندارد. فوج فوج آدم‌های شبیه به هم با صورت‌های بهت‌زده و چشم‌های بارانی سمت غسالخانه، جایی که می‌گویند خانه یکی مانده به آخر است، می‌روند. آمبولانس‌های حامل میت به فاصله چند دقیقه ازهم می‌آیند و مسافرشان را پیاده می‌کنند و می‌روند. پیرمردی نه چندان قدبلند با لباس آبی و ماسک نیم‌بندی که به‌صورت زده در انتظار مسافران آمبولانس‌هاست. تازه اول صبح است و چند خانواده که از راه دور صدای شیون زنانشان به گوش می‌رسد، آمده‌اند برای تحویل جسد.

پیرمرد متولی تحویل اجساد از دوربین و عکس و حرف زدن فراری است. با اخم و دل چرکین، داخل غسالخانه بزرگ قم راهمان می‌دهد. مدام می‌گوید: «اگر عکس و فیلم از من بگیرید، راضی نیستم.» بعد از چند ثانیه از جلوی چشممان دور می‌شود و خودش را بین اجسادی که شسته شده و داخل کاور‌های مشکی جایشان داده‌اند، گم می‌کند. سالن ورودی غسالخانه نور کمی دارد. تعداد اجساد شسته شده و منتظر برای تحویل به اقوام برای خاکسپاری ۱۵- ۱۰ جسد می‌شود. کنار سالن، اتاقی است که با نور زرد لامپ پرقدرتی روشن است و داخل آن جنازه‌ها را کنار هم ردیف کرده‌اند. اجسادی که اقوامشان هنوز برای تحویل نیامده‌اند و منتظرند تا راهی خانه آخرت شوند. چند قدم جلوتر، سالن اصلی غسالخانه نور بیشتری دارد و از سقف نور زندگی به داخل می‌تابد. داخل یکی از اتاق‌ها ۲ سنگ تخت‌مانند قرار دارد. قبل از قبر، جسد چند دقیقه‌ای را باید روی آن مهمان باشد. چند روحانی در اتاق دیگری مشغول شست‌و‌شوی میتی هستند که از کرونا فوت کرده است. داوطلب‌ها و طلبه‌های جهادی آمده‌اند تا جسد افرادی که از کرونا فوت کرده‌اند را بشویند. این حرف را طلبه‌ای که تازه از شستن میت مبتلا به کرونا فارغ شده و در حال آماده کردن فوت شده دیگری برای شست‌و‌شوست، می‌زند و می‌گوید: «اینجا همه دارند جهادی کار می‌کنند. نمی‌گذاریم کسی به‌خاطر کرونا بدون غسل و کفن، دفن شود.» سرشان شلوغ است؛ آنقدری که فرصت زیادی برای حرف زدن و استراحت کردن ندارند. از ساعت ۸، ۹ صبح کارشان شروع می‌شود تا ۲، ۱ بعدازظهر. بین طلبه‌ها و میت‌ها سکوت برقرار است و اندوه.

بهای ساده‌انگاری

بنی حسن، مرد سیاهپوش چهل‌وچندساله با چهره‌ای در هم رفته تکیه به دیوار بهشت معصومه (س) داده و غرق خیال است. شاید دارد فکر می‌کند آقا محسن که حالا رخت آخرت به تن کرده چقدر ساده تسلیم مرگ شده است. رمقی برای گریه کردن ندارد و به‌نظر با واقعیت تلخ فوت محسن کنار آمده است. نمی‌داند چطور شد که ویروس مهمان ریه‌های مرحوم شد و او را در مدت کوتاهی از پا درآورد. فقط این را می‌داند که تازه درگذشته از قبل بیماری داشت، اما بیماری قدیمی‌اش آنقدر شدید نبود که مهر باطل شد را بر شناسنامه‌اش بزند: «فقط ۴۱ سال داشت. یک هفته بیشتر طول نکشید. اول سرفه می‌کرد، بعد تب و لرز کرد. تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده، آخرین نفس‌هایش را کشید و رفت.» حرفش به اینجا که می‌رسد، بغض می‌کند و دستی به ته‌ریش سفیدش می‌کشد و با آه می‌گوید: «عاقبت کرونا همین‌جا در بهشت معصومه (س) است. مردم فکر می‌کنند بیماری شوخی است و خیلی‌ها رعایت نمی‌کنند.» نیاز نیست حرفش را تصدیق کنم. همه چیز حتی در بهشت معصومه (س) روشن است. برخی از آن‌هایی که برای مشایعت درگذشتگان کرونا آمده‌اند، نه ماسک دارند و نه می‌دانند رعایت فاصله فیزیکی چیست. بینشان مردی میانسال حاضر است که پدر از دست داده.

منصوری می‌گوید پدرم را کرونا کشت: «پدرم ۷۰ ساله بود. چقدر گفتم در خانه بماند. گوش نکرد. نمی‌شد جلوی پدرم را بگیرم و بگویم همه‌ش در خانه بمان و بیرون نرو.» می‌گوید، پدرم مقید به رعایت بهداشت بود و خودش وسواس داشت تا بیمار نشود، اما ویروس کرونا فرصت‌طلب است: «پدرم همیشه ماسک داشت. الکل همراهش می‌برد و دستکش دستش می‌کرد. فاصله را هم با دیگران حفظ می‌کرد، اما نمی‌دانم چطور مریض شد و از دستش دادم.» کلمات را بریده‌بریده ادا می‌کند؛ مانند کسی که تنگی نفس داشته باشد. سرفه‌های خشک و تنگی نفس از سر درونش خبر می‌دهد؛ سرفه‌هایی که بوی کرونا می‌دهد، او را که تا دیروز ناقلی بی‌علامت بوده به بیماری علامت‌دار تبدیل کرده است. خودش هم این را می‌داند که احتمالاً از پدرش کرونا گرفته: «پدرم را این روز‌های آخر خودم ترو خشک می‌کردم. الان ۴ روزه که سردرد و سرگیجه و سرفه‌های خشک و تقریباً همه علائم بیماری را دارم. وقت نکردم بروم آزمایشگاه برای تست. کار‌های کفن و دفن که تمام شد، می‌روم و تست می‌دهم.» با اینکه می‌داند احتمالاً مبتلا به بیماری است، باز هم بهشت معصومه (س) آمده و نمی‌خواهد لحظه آخر وداع را از دست بدهد. با این حال، کاری که انجام داده خطرناک است.


وضعیت قرمز است، اما آمار نزولی

همه از وضعیت خسته شده‌اند. خیلی‌ها در راه مبازره با بیماری صدمه‌های جانی و مالی سنگین متحمل شده‌اند، اما با وجود مقاومت‌ها، کرونا گاهی از سنگر مقاومت عبور و به پشت خاکریز صبر مردم نفوذ کرده و دارد قربانی می‌گیرد؛ قربانیانی که خیلی‌هایشان سن و سال بالایی ندارند و فوتشان داغی است که هیچ‌وقت نمی‌توان سردش کرد. خانواده شهبازی هم داغ دیده است؛ داغی که می‌شد با کمی توجه و رسیدگی بهتر و بیشتر مانع اتفاق افتادنش شد. شهبازی، مرد جاافتاده و خوش‌برخوردی است که در عین تحمل غم از دست دادن برادرش، در سالن اداری منتظر اختصاص خانه ابدی سعید، جوان ۲۹ ساله تازه درگذشته است. می‌گوید، ۲ هفته قبل نخستین نشانه‌های بیماری شبیه کرونا در برادر مرحومش ظاهر شد. فکر می‌کردند یک سرماخوردگی ساده است و برای همین علائم و نشانه‌ها را نادیده گرفتند. وقتی به‌خودشان آمدند دیگر خیلی دیر شده بود: «برادرم تقریباً ۱۵ روز قبل بود که شروع کرد به سرفه کردن؛ سرفه‌های خشک. گفتم برود دکتر گوش نکرد و گفت بدنش قوی است و خودش خوب می‌شود. بعد بی‌اشت‌ها شد. آنقدر حالش بد شد که اورژانس خبر کردیم. داخل آمبولانس فوت کرد و به بیمارستان نرسید.» افسوس‌ها بی‌فایده است. شهبازی غیراز برادرش تجربه فوت دیگری بر اثر بیماری کرونا را دارد. یکی از اقوام خانمم را هم کرونا از پا درآورده است.


او حالا بیشتر از هر زمان دیگری موضوع فاصله فیزیکی و ماسک زدن را درک می‌کند: «مردم فکر می‌کنند مرگ بر اثر کرونا برای دیگران است. تا وقتی این اتفاق سر خودشان نیاید، باور نمی‌کنند که کرونا کشنده است.» بهرام سرمست، استاندار قم گفته است: در تعطیلات اخیر مردم و کسبه قم برای رعایت پروتکل‌ها همکاری همه‌جانبه‌ای داشته‌اند؛ بیشتر از دوره‌های قبل و آمار ابتلا و مرگ‌ومیر در قم کاهش یافته، اما وضعیت همچنان قرمز است. مردم که این را می‌شنوند، می‌گویند: «کاش وضعیت بهتر شود.» برای خانواده شهبازی و خانواده‌هایی شبیه به آن‌ها که داغ فقدان را با خود می‌کشند، اوضاع به این زودی‌ها بهتر نخواهد شد. با خودشان می‌گویند اگر به گذشته برگردیم، خانه‎نشین می‌شویم؛ یک ماه، ۲ ماه، هر چند وقت که لازم باشد؛ مانند ماه‌های آغاز شیوع بیماری و مانند وقتی که همه اعضای خانواده‎شان کنار هم بودند و مرگ، آن‌ها را از هم جدا نکرده بود.

انتهای پیام/
https://sobhshod.ir/vdce.n8zbjh8ex9bij.html
منبع : همشهری
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما