چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۰۴
کد مطلب : ۱۹۱۷
plusresetminus
اصرار داشتم که با بابا گفت‌وگویی داشته باشم و بپرسم اگر دوباره برمی‌گشتید چه کارهایی را نمی‌کردید؟ حاضر به گفت‌وگو با من نشد.
حاشیه‌ها و ابهامات مرگ هاشمی
صبح‌شد: روزگاری او را دست راست بنیانگذار انقلاب می‌دانستند. می‌گفتند اگر هاشمی نبود جنگ تمام نمی‌شد، اگر هاشمی نبود کشور بعد از جنگ دچار فروپاشی اقتصادی می‌شد، اگر هاشمی نبود... و این فهرست «اگر هاشمی نبود»‌ها انگار تمامی نداشت. کم‌کم، اما ماجرا فرق کرد. جنس حرف‌ها عوض شد. حالا می‌گفتند که دوره‌اش تمام شده.

دیگر انگار مردم از دیدن او بر مسند قدرت سیر، یا خسته بودند از شایعات ریز و درشتی که درباره ثروت هنگفت او می‌شنیدند. این ورق هم برگشت و کم‌کم از سال‌های پایانی دهه ۸۰، دوباره هاشمی برای تعداد زیادی از مردم دوست‌داشتنی شد.

آخرین سخنرانی او در نمازجمعه بیست‌وششم تیرماه سال ۸۸، طلب بخشش او برای کسانی که حسن خمینی را رد صلاحیت کردند و شاید از عقب‌تر، رویارویی اودر مناظره‌ها با محمود احمدی‌نژاد انگار بار دیگر محبوبیت را به شیخ برگرداند. کار به جایی رسید که تشییع جنازه او به تاریخ بیست‌ویکم دی‌ماه سال ۹۵، تبدیل به واقعه‌ای تاریخی در تقویم سیاسی ایران شد؛ سیل جمعیت کادر دوربین‌ها را پر کرده بود. امروز، در چهارمین سالگرد درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی، دخترش فائزه درباره ابهام‌های مرگ پدر، آنچه بر او در همه این سال‌ها گذشته و کارنامه سیاسی‌اش با همشهری به گفتگو نشسته است.

 هنوز درباره مرگ پدر شما، ابهام‌های بسیاری وجود دارد. شما چند روز بعد گفتید که در بدن ایشان مواد رادیواکتیو- ۱۰ برابر میزان استاندارد- رویت شده، اما برادرتان این حرف را تکذیب و آن‌را واکنشی عاطفی به مرگ پدر خواند. حاشیه‌ها بالا گرفت و رئیس‌جمهور دستور تشکیل پرونده داد که این پرونده یک‌بار به نتیجه نرسید و بعد از مدتی دوباره به جریان افتاد و در نهایت انگار مختومه شد. بالاخره علت فوت ایشان چه بود؟ فرضیه فوت به‌علت ایست قلبی را پذیرفتید؟ سرنوشت آن پرونده‌ها به کجا رسید؟

حرف ما همان است. ابهام همچنان وجود دارد. محسن هم احتمالا تذکر گرفته بود. پرونده این موضوع هم به‌رغم دستور آقای روحانی انگار بایگانی شده و دیگر پیگیری نمی‌شود. ضمن اینکه وجود ده‌برابری رادیواکتیو در بدن بابا در گزارش شورای امنیت ملی بود. بعضی از پزشکان در شب حادثه شک و تردید در مرگ صرفا با سکته قلبی داشتند. علاوه بر این، شعار «استخر فرح در انتظارت» نیز ابهامات را تقویت می‌کند.

شما کی خبر فوت را شنیدید و خود را به بیمارستان رساندید؟

چون موبایل ندارم باعث شد کمی دیرتر خبردار شوم. جلوی بیمارستان با سیلی از جمعیت مواجه شدم که با گریه و زاری و صمیمانه تسلیت می‌گفتند، پیکر بابا را هم برده بودند جماران. همه زودتر از من خبردار شده بودند. به‌دلیل جمعیت انبوه و راهبندان خودروی نیروی انتظامی من را به جماران برد.

آخرین بار پدر را کی و کجا دیدید؟ درباره موضوع خاصی حرف نزدید؟

۲ روز قبل از فوت، عقد لیلی دختر یاسر بود. بابا هم بود. خیلی شاد و سرحال.

 از بعد از خاکسپاری چه اتفاق‌هایی افتاد؟

تا ماه‌ها بعد میزبان مردم و مسئولان بودیم. در خانه باز بود. می‌آمدند، تسلیت می‌گفتند. چه زیاد آمدند و حلالیت طلبیدند. آنچه بسیار مرا تحت‌تأثیر قرار داد دیدن جمعیتی بود که پیش از من به بیمارستان رسیده و غصه‌دار بودند و انبوه جمعیت در تشییع جنازه. (چشمانش پر از اشک می‌شود) هنوز هم یاد جمعیت وفادار روبه‌روی بیمارستان یا در روز تشییع تسلی‌بخش است؛ و روز تشییع... براساس آمار‌هایی که جسته و گریخته به گوش ما رسیده بیش از ۳ میلیون نفر در این مراسم حضور داشتند، شما هم سوار بر اتوبوس آمدید و یک علامت پیروزی هم نشان دادید که بسیار حاشیه‌ساز شد... ماجرای آن علامت چه بود؟

اتوبوس ما در میان انبوه و تراکم جمعیت گیر کرده بود، نتوانستیم به دانشگاه تهران وارد شویم. آن علامت هم پاسخی بود به لطف مردم وقتی یک‌صدا می‌گفتند: فائزه تسلیت! این علامت همبستگی ما بود.

 چند دقیقه‌ای رابطه پدر و دختری‌تان را کنار بگذارید و صادقانه به این سؤال پاسخ دهید... اگر ایشان در سال‌های اخیر آن سخنان را ایراد نمی‌کرد یا مثلا در مذمت رد صلاحیت حسن خمینی آنطور با بغض به انتقاد از شرایط موجود نمی‌پرداخت، فکر می‌کنید باز هم مردم برای مراسم تشییع ایشان حضور گسترده پیدا می‌کردند؟

نه فقط برای این دو واقعه، این دو جریان نیز مکمل رفتار‌های دیگری بود. بابا سال‌ها بود که غم و غصه کشور را داشت و مشکلات را بیان می‌کرد، به‌خصوص از ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد که روند بحران‌ها آغاز شد و ایشان پیش‌بینی کرده بود. تشییع جنازه بابا سال‌ها بعد از انقلاب پرشکوه برگزار شد.

یعنی قبول ندارید که محبوبیت ایشان نوسان داشت؟ شاید در اوایل انقلاب و سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ ایشان میان مردم محبوب‌تر از سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ بود به‌خصوص که در آن دوران نسبت به ثروت ایشان شایعه‌های زیادی در میان آحاد مردم رواج داشت و کار به جایی رسید که سال ۸۴ ایشان کاندیدا شد و رأی نیاورد. زمان گذشت و محبوبیت ایشان دوباره زیاد شد... حداقل آنچه من حس می‌کنم با آنچه شما به آن معتقدید مغایرت دارد...

این نوسان را قبول دارم. معمولا صاحبان قدرت کمتر محبوب هستند. انتخابات سال ۸۴ هم پر از حاشیه بود. اگر بیشتر از ۱۳۸۸ نه، کمتر نبود. شایعات و اتهامات ازجمله ثروت‌های بادآورده که ساخت و پخش آن‌ها با نیت خاص و توسط افراد یا نهاد‌های خاص صورت می‌گرفت نیز تأثیر‌گذار بود. معمولا ارزش افراد، به‌ویژه صاحبان قدرت در زمان خودشان درک نمی‌شود، فرهنگ رایج ما ایرانیان قهرمان‌کشی و مرده‌پرستی نیز هست، بعد از مرگ افراد است که حقایق بیشتر خودش را نشان می‌دهد و مقایسه را واقعی‌تر می‌کند.

البته من خودم به‌خاطر دارم که عده‌ای آن‌سوی خیابان علیه ایشان شعار می‌دادند...

بله. بلندگو هم داشتند! عیبی ندارد، این نکته مثبتی است از نظر من، خوب است این افراد نیز تحمل نظر مخالف را داشته باشند، همانطور که خودشان برای هر کار خلاف و غیرخلاف آزادند.

 تا آنجا که من می‌دانم شما مخالف جنگ‌های نرم کنونی بین ایران و آمریکا هستید. حتی جایی گفته بودید ما هم باید مانند کشور‌های مختلف با این ابرقدرت براساس منافع خود ارتباط سیاسی و اقتصادی داشته باشیم و این به این معنا نیست که از این کشور تبعیت می‌کنیم. پدرتان هم همینطور فکر می‌کرد؟ ایشان از تسخیر سفارت آمریکا به‌عنوان «یکی از بزرگ‌ترین اقدامات سازنده در تاریخ کشور» یادکرده بود. در این موضع در تعارض بودید؟

در سال‌های پس از انقلاب، اکثریت انقلابی و احساساتی بودند، آن زمان کشور در التهاب بود، شهامت اعتراف به اشتباه و تغییر سیاست هم ستودنی است، کاشکی در سیاستمداران ما این امر به یک فضیلت تبدیل و به آن عمل می‌شد، نه اینکه سماجت داشته باشیم که مرغ یک پا دارد. در سال‌های بعد هم تلاش ایشان را برای تغییر این سیاست غلط زیاد می‌بینیم.

خانم هاشمی! اگر شما بخواهید کارنامه سیاسی پدرتان را تحلیل کنید، چه نقاط مثبت و منفی برای آن برمی‌شمارید؟ یا اصلا از ارزیابی خود ایشان درباره این‌همه سال در قدرت بودنشان چه می‌دانید؟ از چه پشیمان بودند؟

کلیت این امر را بپذیریم که هر کسی نه خوب مطلق است و نه بد مطلق، هر فردی مجموعه‌ای از کار‌های درست و اشتباهات است و بابا نیز از این وضعیت خارج نیست. با این فرض آنچه از هر فردی می‌ماند آن است که تاریخ در مجموع او را مثبت و تأثیرگذار قضاوت کند یا نه. از نگاه من بابا در دسته اول قرار می‌گیرد. فارغ از کل عملکرد ایشان در دوره‌های مختلف که در اینجا جای بیان آن نیست، تصمیمات و اعمال ایشان در بزنگاه‌های تاریخی به‌نظر من تعیین‌کننده بوده است ازجمله پایان دادن به جنگ، کسی از خودگذشتگی طرح موضوع و سماجت بر انجام آن را نداشت، خیلی‌ها پایان جنگ را خیانت می‌دانستند. یا مقاومت در ورود به جنگ عراق و کویت در حمایت از عراق. موارد اینگونه زیاد است، لقب مرد بحران‌ها از این ویژگی ایشان می‌آید. در سال‌های پس از ۸۸ اصرار داشتم که با بابا گفت‌وگویی داشته باشم با موضوع آسیب‌شناسی شرایط کشور، یعنی با تجربه الان اگر دوباره برمی‌گشتید چه کار‌هایی را نمی‌کردید؟ حاضر به گفتگو با من نشد.

 پدر شما را حافظ اسرار نظام می‌نامند. از این اسرار چه می‌دانید و چقدر بیان آن‌ها می‌تواند مخاطره‌آمیز باشد؟ آیا منظور از این راز‌های مگو همان نامه ۱۰۰ صفحه‌ای است که برای رهبری نوشته بودند؟

بعید می‌دانم اسرار نظام را بابا حتی به ما گفته باشد. چون این نامه را نخوانده‌ام نمی‌توانم در این‌باره اظهارنظر کنم.

 شما سال‌هاست به‌عنوان فعال حقوق زنان شناخته می‌شوید. مطالعه اظهارات شما نشان می‌دهد که با امنیتی و سیاسی کردن حقوق بدیهی زنان - مثل حضور در استادیوم- بسیار مخالفید. به‌نظر می‌رسد آقای هاشمی دغدغه شما را نداشته چرا که اساسا اقدام دندان‌گیری برای استیفای حقوق زنان در کارنامه ایشان نیست...

طبعا ایشان دغدغه امثال من را نداشته، چون حوزه زنان یکی از هزار حوزه تحت مدیریت ایشان بوده است، ولی کار‌های زیادی کرد که برخی از آن‌ها را می‌گویم. انتصاب نخستین مشاور امور بانوان رئیس‌جمهور، استفاده از نام کوچک زنان برای شکستن تابو‌ها و فرهنگسازی، تلاش و حمایت ایشان از ورزش بانوان یا تلاش او برای گرفتن مجوز از رهبر برای نخستین خروج تیم ملی دختر‌ها در ورزش که به‌شدت مورد حمله کیهان نیز واقع شد. طرح سهمیه برای زنان نماینده در سیاست‌های کلان انتخابات مجلس توسط ایشان در مجمع بود که البته رأی نیاورد و خیلی موارد دیگر. خیلی از اولین‌های زنان بعد از انقلاب توسط ایشان است. اعتقاد داشت که زن‌ها باید درس بخوانند، آگاهی و توانشان افزایش یابد، مطالبه‌گر باشند و با این شرایط کم‌کم فضا باز می‌شود. اعتقاد داشت اگر پیشرفت‌ها تدریجی باشد ماندگار خواهد بود، ولی اگر سریع بیاید، سریع هم خواهد رفت.

 ایشان با تاسیس روزنامه زن توسط شما موافق بود؟ به‌خصوص که گویا از گوشه کنار، فشار‌های زیادی به آقای رفسنجانی وارد می‌شد. روزنامه هم که البته در نهایت بسته شد...

اول نه، ولی بعد از بیان انگیزه‌هایم برای انتشار روزنامه زن موافق شد. بیشترین فشار روزنامه زن روی او بود، هر روز کلی اصولگرا‌ها با او تماس می‌گرفتند و از مطالب، تیتر‌ها و یا عکس‌های روزنامه زن شکایت می‌کردند. به همین دلیل به‌نظرم او از همه خوشحال‌تر بود وقتی روزنامه زن را بستند. مثلا در دادگاه اول روزنامه زن، اول تلاش داشت که شاکی‌ها و من با هم کنار بیاییم، ولی وقتی موفق نشد، می‌گفت با تمام قوا از خودت دفاع کن یا در توقیف نهایی روزنامه زن توصیه‌اش این بود که قوی به اتهامات سیاسی و غیرحقوقی آقای یزدی در نمازجمعه پاسخ دهم. معمولا حمایت داشت و همچنین تذکر‌هایی می‌داد.

طبعا ایشان دغدغه امثال من را نداشته، چون حوزه زنان یکی از هزار حوزه تحت مدیریت ایشان بوده است، ولی کار‌های زیادی کرد که برخی از آن‌ها را می‌گویم: انتصاب نخستین مشاور امور بانوان رئیس‌جمهور، استفاده از نام کوچک زنان برای شکستن تابو‌ها و فرهنگسازی، تلاش و حمایت ایشان از ورزش بانوان یا تلاش او برای گرفتن مجوز از رهبر برای نخستین خروج تیم ملی دختر‌ها در ورزش که به‌شدت مورد حمله کیهان نیز واقع شد.

انتهای پیام/
https://sobhshod.ir/vdcj.vevfuqehasfzu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما