تهران هماکنون ۱۷۷رام قطار معادل ۱۱۹۷ واگن دارد که ۴۷ قطار به علت اشکالات گوناگون از خط کنار گذاشته شدهاند و در حال اورهال هستند.
صبحشد: تهران هماکنون ۱۷۷رام قطار معادل ۱۱۹۷ واگن دارد که ۴۷ قطار به علت اشکالات گوناگون از خط کنار گذاشته شدهاند و در حال اورهال هستند.
از سوی دیگر ۷۰درصد از اتوبوسهای شهر تهران فرسوده هستند و اگر روند همینطور بماند ۶سال دیگر همه اتوبوسها فرسوده محسوب میشوند. این در حالی است که تهران ۵۹۲۰اتوبوس دارد که باید این رقم دستکم به ۸هزار دستگاه باشد. در این بین دولت باید طبق برنامه از سال ۹۶ تاکنون ۱۰۵۰واگن برای پایتخت تامین میکرده، اما تا امروز حتی یکواگن هم تحویل شهرداری تهران نشده است. جدا از این، ۵۰۰دستگاه اتوبوس هم برخلاف وعدههای ابتدای امسال تامین نشده تا بار روی دوش این بخش سنگینتر شود. تجربه یکروز سفر با این دو مد حمل و نقلی به خوبی وضعیت را نمایان میکند.
ساعت ۸:۱۶، خط ۲ مترو، ایستگاه صادقیه: قطار که سرمیرسد، جمعیتی از مسافران به هر شکلی هست سوار واگن میشوند؛ جمعیتی هم مات و مبهوت نظارهگر هستند و خودشان را به لبه خط نزدیکتر میکنند و به امید قطار بعدی منتظر میمانند. قطار که حرکت میکند، چند آقا در لابهلای واگن بانوان دیده میشوند. یکی از آقایانی که موفق نشده سوار شود، میگوید: «کاش من هم سوار واگن بانوان میشدم.
ایستگاههای بعدی که فرصت دست میداد، حتما واگنم را عوض میکردم. امروز، در ادارهمان جلسه تودیع و معارفه است و کلی کار دارم تا سیستم ویدئوکنفرانس را برای جلسه مجازی راهاندازی کنم. این بندهخداها هم که سوار شدهاند، اغلبشان نه از روی نیت و قصد که بهخاطر عجله به واگن بانوان رفتهاند.» یکی دیگر از آنهایی که در کورس سوار شدن به قطار، ناموفق بوده، دائم به ساعتش نگاه میکند. ۳ دقیقه میگذرد تا قطار بعدی برسد.
اینجا ۳ دقیقه برای خیلیها ۳۰ دقیقه معنا پیدا میکند؛ همانهایی که حتی حواسشان نیست ماسکشان را از درون کیف دربیاورند و در این فشردگی چهره به چهره افراد، ماسک بزنند. عدهای هم هرطور شده با وجود تأکیدات مسئولان و تابلوهای هشدار، روی پلههای برقی از میان مردم رد میشوند و با تنه زدن، چه بسا زحمت کرونا را برای انتقال به دیگری کم میکنند. این افراد فرصت دست دهد روی پلهبرقی میدوند. انگار زمان زیر زمین برای خیلیها بسیار سریع میگذرد؛ حتی سریعتر از آنهایی که روی زمین پایشان را بر پدال گاز بیشتر میفشارند و لایی میکشند تا زودتر به مقصد برسند، اما ترافیک امان نمیدهد و امانشان را بریده است.
ساعت ۸:۲۶، خط ۲ مترو، ایستگاه صادقیه: ۲ قطار دیگر هم آمدند و رفتند. عدهای با اینکه میتوانستند سوار شوند، اما هر بار یک پا پیش گذاشته و ۲ پا پس و احتیاط کردند. قطاری که حدود ساعت ۸:۲۷ دقیقه برای مسافرگیری میایستد کمی خلوتتر است. بیشتر منتظر ماندن فایده ندارد، باید سوار شد. خلوتی چند واگن به این معنا نیست که فاصلهگذاری اجتماعی رعایت شده. ماجرا به قول دوست مهندس همراهمان به اندازه یکاپسیلون بهتر شده و باید دل به دریا زد.
سوار میشویم تا میدان امام خمینی (ره) که باید خط عوض کنیم، مسافران کمتر نمیشوند که هیچ، اضافه هم میشوند. فقط باید آفرین گفت به هنر این دستفروشان که در لابهلای این توده شکلگرفته در اتاقکهای ۲.۶ در ۲۰ متری به هم چسبیده، بار و بندیلشان را جابهجا میکنند؛ «۵ دونه چسبنواری ۵ هزار تومن، هندزفری ۲۵ هزار تومن؛ در مغازه باید بخری ۷۰ هزار تومن. دونات ۳ تا ۵ هزار تومن. ۳ جفت جوراب نخی آقایان ۱۰ هزار تومن.»
ساعت ۹:۰۴، ایستگاه امام خمینی (ره): جمعیت شانه به شانه هم رد میشوند. من و دوست مهندسم، قید ادامه مسیر با مترو را میزنیم. از ایستگاه بالا میآییم. واقعا شلوغ است. همین که با پلهبرقی میآییم بالا، با گوشی موبایل مشغول گرفتن تاکسی اینترنتی میشویم. قیمت تا ابتدای خیابان خرمشهر در محدوده مصلی «۳۵ هزار تومان» اگر با مترو ادامه مسیر میدادیم، طی این مسیر برایمان رایگان میشد، ولی راضی میشویم این راه ۹ کیلومتری را با ۳۵ هزار تومان طی کنیم. مطمئن هستیم دیرتر هم به شرکت میرسیم. همانجا که منتظر مترو هستیم، مردی را میبینیم که انگار بار و بندیل گچکاری همراه دارد. بارش را درون یکساک و کیسه برنج قرمزرنگ جابه جا میکند و پلههای ایستگاه مترو را در پیش میگیرد.
ساعت ۱۲:۱۵، پل چوبی، شرق به غرب خیابان انقلاب: برای کاری از شرکت بیرون آمدهام؛ پیگیری خودرویی که تولیدکننده داخلی برخلاف وعده هنوز تحویل نداده است. دست خالی راه بازگشت را پی میگیریم. صحنه درون ایستگاه بیآرتی نزدیک پل چوبی وحشتناک است. جمعیت مسافران در ایستگاه و اتوبوس فشرده به هم هستند. قید استفاده از اتوبوس را میزنم و باز هم سراغ تاکسی اینترنتی میروم. این بار ۳۲۵۰۰ تومان.
ساعت ۲۰:۱۰، میدان ونک، خط ۷ بیآرتی: با دوست مهندس ماجرای ما که با هزارتا سفارش و بالا و پایین با مدرک فوقلیسانس برق- قدرت تازه کاری در یکشرکت خصوصی مربوط به فیبرنوری پیدا کرده، تصمیم میگیریم مسیر دیگری را برای بازگشت به خانه امتحان کنیم. با خودروی یکهمکار دیگر به ونک آمدهایم؛ همکاری که در راه میگفت: «ماشین هم نمیصرفد. فقط برای سرویس دورهای ۴۸۰ هزار تومن پیاده شدم... مگر چقدر درمیارم که اینقدر پول هزینه نگهداری ماشین رو بدم.» در ونک، خط ۷ بیآرتی، ۲ اتوبوس پشت سرهم، اما با فاصله زمانی سرمیرسند. سوار همان اتوبوس نخست میشویم. جا هست و مینشینیم. سوراخ ایجاد شده در کف بخش آکاردئونی اتوبوس توجهم را بهخود جلب میکند. اتوبوس با سرعت خوبی در مسیر حرکت میکند. چند دستانداز در طول مسیر فضای خندهداری ایجاد میکند.
صدای قژقژ بلندی از تمام جاهای اتوبوس بلند میشود. من و دوستم دودستی میلههای روبهرویمان را چسبیدهایم؛ به قولش: «ترنسواری میکنیم!» سوار اتوبوسی شدهایم که آب ژاول رنگ و رویی برای در و دیوارش نگذاشته است. اتوبوس پیش از آنکه به ایستگاه طالقانی برسد، خاموش میشود. برقش مشکل پیدا کرده است.
راننده هرچه سعی میکند، درب قسمت مردانه، باز نمیشود که نمیشود. برخی از زیر میله جداکننده آقایان و بانوان میخزند و از درب جلویی اتوبوس پیاده میشوند. سرانجام راننده دست بهکار میشود و گویی با پیچاندن یک اهرم در را باز میکند. پیاده میشویم و منتظر اتوبوس بعدی نمیمانیم تا به چهارراه ولیعصر برسیم. پیاده میرویم و مردی با لباس چروک نیز خندهکنان همراهمان میشود. باور داریم از روی درد، به روزگار پر از سختی میخندد. میگوید: «تو کار نصب کاغذدیواریام. با پولی که درمیارم نمیتونم هر روز ۶۰-۵۰ هزار تومن پول پای اسنپ و تپسی بدم. ماشینم ندارم. مجبورم با مترو، اتوبوس و تاکسی برم و بیام.»
ساعت ۲۱:۰۶، ایستگاه متروی تئاترشهر: زیرگذری که احداث شده در عین جذاب بودن، آدم را سردرگم میکند. بماند که چطوری از نردههای کشیده شده توانستیم به داخل ایستگاه راه پیدا کنیم. تابلوها را دنبال میکنیم تا سوار خط ۴ شویم. با ورود نخستین قطار سوار مترو میشویم. مسافران همگی ماسک دارند و تمام صندلیها پر است، اما ایستاده با هم فاصله زیادی دارند. باد خنکی از فن واگن میزند. من که سینوسهایم مشکل دارد، سعی میکنم سرم را از باد مستقیم دور کنم. فن با صدای عجیبی کار میکند، اما همین که هست، خدا را شکر. به هرحال ادامه مسیر میدهیم و با تعویض یکخط به ایستگاه صادقیه میرسیم. در پایان روز کاری، هردو احساس تنهایی در لابهلای این سختی داریم.
فاصلهگذاری در هر واگن با حدود ۱۲۰ نفر
ظرفیت نشسته در هر واگن مترو ۴۰ نفر و ظرفیت ایستاده ۱۴۴ نفر است؛ البته در شرایط عادی. اگرچه برخی از کارشناسان معتقدند که یک واگن کفاف ۱۴۴ ایستاده را نمیدهد. با یک حساب سرانگشتی اگر بالای سر هر کسی که نشسته است، یک نفر با فاصلهگذاری اجتماعی بایستد و جلوی هر یک از درهای ورودی واگن، ۲۰ نفر ایستاده باشند، به عدد ۶۰ نفر ایستاده میرسیم. اگر با کمی اغماض تعداد نفراتی که در میانههای واگن قرار میگیرند را نیز ۲۰ نفر درنظر بگیریم به عدد ۸۰ نفر ایستاده میرسیم؛ یعنی هر واگن ۱۲۰ نفر. آن وقت ۲۴ نفر دیگر هم میمانند که اگر سوار شوند، فاصلهگذاری اجتماعی از بین میرود. بماند که در ساعات پیک صبحگاهی و عصرگاهی تعداد ایستادهها از ۱۵۰ نفر هم بالاتر میزند؛ بنابراین قطار و موتورهایش است که باید در طول مسیر جور دستکم ۵۰ نفر اضافه بر ظرفیت را بکشد.
یک حساب دیگر از ۷ واگن در هر قطار با طول هر واگن ۲۰متر و دومتر و نیم عرض حاصل میشود. این محاسبات مشخص میکند در هر مترمکعب ۴ نفر میتوانند بایستند. میلههای درون واگن براین اساس، بهطور عادلانه در ۴۰ مترمکعب تقسیم شده است تا در هر مترمکعب کسی سقوط نکند.