بچههای دزدیده شده یکی از سوژههایی است که دستمایه ساخت سریالهای تلویزیونی شدهاست.
صبحشد: بچههای دزدیده شده یکی از سوژههایی است که دستمایه ساخت سریالهای تلویزیونی شدهاست. سازندگان آثار نمایشی در سالهای اخیر با توجه به رشد چنین پروندههایی تلاش کردهاند در قالب مجموعهها به چنین موضوعی بپردازند تا از این طریق هشدار لازم هم به والدین بدهند، زیرا گاهی بچههای دزدیده شده درگیر سرنوشت نامعلوم خواهند شد، گاهی آدمربا از ترس بچهها را به قتل میرساند و برخی مواقع هم به باندهای تکدیگری میفروشند و بهعنوان کودککار از آنها سوءاستفاده میشود.
این معضل اجتماعی بهحدی در سالهای اخیر زیاد شده که میتوان گفت در ماه صفحات حوادث و شبکههای اجتماعی پر میشود از نجات کودک ربوده شده. به همین دلیل رسانه ملی بهعنوان یک نهاد فرهنگساز تلاش میکند با پرداخت به چنین سوژههایی هم به طرح چنین معضلی بپردازد و همین که راهکار مراقبت از فرزندان را به والدین آموزش بدهد. مصداق این موضوع دو سریالی است که پخش آنها از چندی پیش شروع شده و به چنین موضوعی میپردازد. سریال بیگانهای با من است به کارگردانی احمد امینی و مجموعه طنز باخانمان ساخته برزو نیکنژاد که از شبکههای دو و سه پخش میشوند به موضوع بچههای دزدیده شده میپردازند که این بچهها درگیر چه ماجراهایی شدند. به بهانه پخش این دو مجموعه ما به سریالهای تلویزیونی پرداختهایم که موضوع بچههای دزدیده شده را دستمایه قرار دادهاند.
سفر بچهدزدیده شده دور ایران
احمد امینی در تازهترین ساختهاش به نام بیگانهای با من است سراغ موضوع بچهدزدی در اواخر دهه ۶۰ رفته است. او در قالب یک داستان پیچیده به این موضوع پرداخته است. نوزادی به نام هستی بعد از تصادف والدینش در یک شب بارانی به دنیا میآید اما نسا، خدمتکار خانواده تصمیم میگیرد جای خودش را با مادر این نوزاد تغییر بدهد و میگوید بچه برای خدمتکار خانواده بوده که در آتشسوزی ماشین سوخته است. از سوی دیگر بعد از تصادف او راهی بیمارستان میشود و بعد سعید، شوهر نسا تصمیم میگیرد بچه را از بیمارستان بدزد و بعد از آن نوبت یک خانواده فراری و خلافکار میرسد که این نوزاد به دام آنها میافتد.
در ادامه سلیم یک فرد جنوبی را میبینیم که بهخاطر اینکه فرزندش همیشه مرده به دنیا میآید، هستی را میدزدد و به دروغ به زنش میگوید که این بچه را نخواستند. سفر این بچه به جنوب منتهی نمیشود و بعد از اینکه سلیم به زندان میافتد، مکرمه همسر سلیم بچه را به تهران میآورد و بعد یک بچهدزد طی ماجرایی این نوزاد را میرباید و او هم به تیمور لنگ میفروشد و او هم به یک دختر گدا به نام مریم میدهد تا او بهواسطه این نوزاد گدایی کند اما او هم بچه را میدزدد و طی داستانی وارد خانواده شهرابی یعنی پدربزرگ و مادربزرگ واقعی میشود اما هنوز هیچکس نمیداند این نوه واقعی خانواده است. در واقع سازندگان سریال تلاش کردند با ساخت بیگانهای با من است، این هشدار را به خانوادهها بدهند که اختلاف میان اعضای خانواده گاهی به چه عواقبی منجر میشود، زیرا خانواده پسر بهدلیل قهر بودن با پسرشان هرگز عروسشان را ندیده بودند و همین منجر به سوءاستفاده یک خدمتکار شد و این ماجرا باعث شد تا برای نوه خانواده قربانی اتفاقات زیادی بیفتد.
سرنوشت نامعلوم مسعود و ۲ بچه دیگر
سریال طنز باخانمان ساخته برزو نیکنژاد روایتگر زندگی چند خانواده است. ناصر و حوریه زن و شوهری هستند که در پایین شهر زندگی میکنند. آنها زمانی که جوانتر بودند دو بچه به نامهای هادی و هدی داشتند که در بازار بهدلیل بیدقتی هر دو بچه را گم میکنند و از همان مقطع هر دو نفر، آن یکی را مقصر اعلام میکند. از سوی دیگر گناه ناصر بیشتر از حوریه است، زیرا یکی از بچههایش را به محض به دنیا آمدن به یک خانواده پولدار میفروشد و بعد با پول دادن به قابله میگوید به همسرش حوریه به دروغ بگوید بچه سر زا فوت شده است تا اینکه بعد از گذشت چند سال همین بچه بهدنبال پدر و مادر واقعیاش میگردد، زیرا مصطفی، پدر ناتنیاش اصل ماجرای زندگی را به او لو میدهد.
گرچه مسعود خوشبخت شد و در یک خانواده پولدار بزرگ شد، اما سرنوشت آن دو بچه مشخص نشد. سازندگان این سریال سعی کردند نشان بدهند بیدقتی والدین در اماکن شلوغ به چه حوادثی منجر میشود. از سوی دیگر در بخشی از سریال نشان میدهد مسعود خوشبخت است اما در دیالوگهایش مسعود میگوید دوست داشته دست نوازش پدر و مادر واقعیاش بر سرش کشیده میشد. در واقع نویسندگان این سریال سعی کردند نشان بدهند بچهدزدیده شده حتی اگر خوشبخت هم شود، علاقهمند است که والدین واقعیاش کنارش بودند.
قدمهای درست
دکتر احسان قیصری، روانشناس، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه: رسالت رسانهها اطلاعرسانی به مردم است. بنابراین طبیعی است اگر موضوع ناهنجاری در جامعه از حد معمول بیشتر شود، پیشگیری از وقوع ناهنجاری خیلی مهم است. بههمین دلیل رسانه میتواند با اطلاعرسانی بهموقع، مردم را آگاه کند و باعث پایین آمدن ناهنجاریها شود. یکی از این ناهنجاریها، پرونده بچهدزدیها یا کودکرباهاست که در سالهای اخیر افزایش یافته است. حال تلویزیون میتواند در قالب برنامههای مختلف به خانوادهها هشدار بدهد. یکی از قالبهای برنامهسازی هم ساخت سریالهای نمایشی است و سازندگان چنین آثاری میتوانند در قالب یک قصه منسجم به این موضوع بپردازند؛ البته پرداختن به چنین اتفاقی هنر میخواهد، زیرا صرفا نشان دادن یک اتفاق در سریال و آن هم بدون راهکار صحیح نیست؛ چرا که در این صورت نه تنها باعث کم شدن ناهنجاری نمیشود، بلکه ممکن است راهکارهای افزایش جرم هم بالا برود یا ایجاد اضطراب در میان خانوادهها کند.
پس هنر و شیوه نویسنده در نگارش و اجرای آن توسط کارگردان و تهیهکننده نقش بسزایی دارد. به همین دلیل اگر سازندگان آثار نمایشی از روشهای غیرکارشناسانه استفاده کنند، فقط به عواقب بدی منجر خواهد شد، بنابراین وقتی میخواهیم درباره معضلی در یک سریال حرف بزنیم باید اهداف را مشخص کرده و طبق مسیر حرکت کنیم، چرا که در غیر این صورت از هدف دور میشویم. پس وقتی سازندگان آثار نمایشی در یک اثر نشان میدهند بچهای دزدیده شده نباید سرنوشت خوب برایش در نظر بگیرند که بعد از فروختن راهی خانواده پولداری شده و خوشبخت شده است، بلکه باید به گونهای پرداخت شود که بدون ایجاد اضطراب به خانوادهها یاد بدهیم در چنین مواقعی چطور بحران را مدیریت کرده و حساسیت درست به خرج دهند. اگر به این شکل عمل نشود فقط امکانات و هزینه هدر میرود. برخی مواقع هم دیدهام برنامهای ساخته میشود و بعد از تمام شدن پخش از روانشناس دعوت میشود به تحلیل محتوا بپردازد، حتی از خود من هم دعوت شده، اما وقتی اثری تولید و پخش شده، تحلیل روانشناس فایدهای ندارد. بلکه نویسنده، کارگردان و تهیهکننده باید قبل از تولید اثر با حضور روانشناسان و جامعهشناسان جلساتی داشته باشند تا مسیر محتوا بهدرستی مشخص شود. مسلما این مواقع مؤثرتر و اثربخش خواهد بود. حتی در کشورهای پیشرفته آثاری اینچنینی با حضور گروهی از روانشناسان سوژه مورد بررسی قرار میگیرد، بنابراین برای رسیدن به راهکارهای صحیح باید اهداف مشخصی داشته باشیم.
از جنوب تا خارج
جواد افشار در سریال تلویزیونی کیمیا در بخشی از داستان به بچهدزدی اشاره میکند. رها یا همان آزاده نوزادی است که پدر و مادرش سلما و عادل در جنگ کشته میشوند و کیمیا دوست سلما تصمیم میگیرد همراه همسرش آرش این نوزاد را بزرگ کنند، اما وقتی بچه چهار پنج ساله میشود؛ آرش بهدلیل داشتن اختلاف سر موضوعاتی با کیمیا تصمیم به جدایی میگیرد و در ادامه آرش برای گرفتن انتقام از کیمیا تصمیم میگیرد دخترخواندهشان را از همسر سابقش بدزدد و بعد او را به صورت غیرقانونی از کشور خارج میکند. در این مسیر دخترخوانده بهدلیل رخ دادن اتفاقاتی بخشی از خاطراتش از مادرش کیمیا را از یاد میبرد تا اینکه بعد از گذشت چند سال با وجود اینکه آرش محبت زیادی به آزاده میکند، اما وقتی آزاده متوجه دروغ ناپدریاش شده و متوجه میشود مادرش زنده است بهدلیل پیدا کردن ریشهاش به ایران برمیگردد.
حقیقت پنهان نمیماند
فصل اول از سرنوشت به کارگردانی محمدرضا خردمندان به موضوع بچهدزدی پرداخت کرده بود. در بخشی از قصه مادر سهراب از آنجا که بیخبر از فرزندش بود، تصمیم میگیرد فرزندی که همسر سابقش از زن دیگری دارد را بدزدد تا به بچهاش برسد، اما در ادامه پشیمان میشود و بچه را پس میدهد، اما قبل از اینکه به سهراب فرزند واقعیاش برسد، در اثر بیماری قلبی فوت میشود و داستان به این مسیر میرود که سهراب بهدنبال مادر واقعیاش میگردد... همچنین در بخشی دیگر از قصه شخصیتی به نام شعبان نشان داده شد که بچهها را میدزدد. او در خرابهای بچهها را نگهداری میکرد و بهعنوان کودککار استفاده میکرد. در این اثر هم سازندگان نشان دادند بچههای گمشده با چه ماجراهای غمانگیزی روبهرو میشوند.
اخاذی تکدیگرها
سریال تلویزیونی آوای باران به کارگردانی حسین سهیلیزاده به شکل مشخص به باند تکدیگرها و بچهدزدها پرداخته بود و در قالب یک قصه جذاب نشان داد یک تاجر دارو درگیر مشکلاتی در خارج از ایران میشود و نادر و زیور خواهرزاده و همسر خواهرزاده، باران، دختر این تاجر را اذیت میکنند و او فرار میکند و بعد از فرار درگیر باند تکدیگرها میشود و... تا اینکه بعد از چالش این تاجر بهدنبال دخترش میگردد و شکیب، رئیس باند تکدیگرها قصد اخاذی و بهدست آوردن پول زیادی دارد. سازندگان این اثر بیپرده به باندهای مخوف بچهدزدها پرداخته بودند که برای مخاطبان نه تنها جالب بود، بلکه هشداری بود که مراقب فرزندانشان باشند.
پشیمانی و بچهدار شدن
دستمایه اصلی سریال تلویزیونی خداحافظ بچه به کارگردانی منوچهر هادی و بهروز افخمی بچهدزدی بود. مرتضی (شهرام حقیقتدوست) و لیلا (مهراوه شریفینیا) بچهدار نمیشوند و تصمیم میگیرند بچهای را به فرزندی قبول کنند، اما بهخاطر سابقه زندان مرتضی، تصمیم میگیرند بچهای را بدزدند و این کار را انجام میدهند، ولی در خانه صاحب بچه یادداشتی میگذارند. این یادداشت مدرکی میشود تا پدر بچه دنبال آنها بگردد. در آخر پس از رخدادهای زیاد آنها بچه را به خانوادهاش تحویل میدهند و با توصیه مادر بچه (بهاره رهنما) با مؤسسه رویان آشنا و پس از کشیدن دوره زندان صاحب پنجقلو میشوند. در واقع سازندگان این اثر هم نشان میدهند به هر وسیلهای نمیتوان صاحب بچه بود و زوجین میتوانند بهدنبال راههای مختلف برای بچهدار شدن باشند.