رئیس جمهور دوره نهم و دهم ایران خاطره ای از گزینش یکی از اساتید دانشگاه در دهه 60 بازگو می کند.
صبحشد: محمود احمدینژاد، رئیس جمهور دوره نهم و دهم ایران در گفت و گویی که با بیان اینکه هر نوع محدودیت در حقوق انسانها تحت هر نامی، ولو جغرافیا، پذیرفتنی نیست، می افزاید: از دید مدیریت جامعه همه مساوی هستند. مثال آن هم همین یارانه است. طرف چه دینی دارد؟ من چه کار دارم که چه دینی دارد! موضع سیاسی اش چیست؟ به من چه ربطی دارد! متعلق به کدام قوم است؟ ارتباطی به من ندارد! در اینجا ملاک، انسانیت است.
وی ادامه میدهد: جایی قرار است گزینش انجام شود. دو نفر جوان آمده اند. یکی کار بلد است و تعهد کاریش زیاد است و دیگری حزب اللهی است. بعد میبینیم که میگویند حزب اللهی بیایید داخل! مشکل از همین جا آغاز میشود. آقا من یک نفر را میخواهم که اینجا را بسازد، نباید سوال کنم دین و مذهب و نظرش چیست، منتقد است یا غیرمنتقد، پولدار است یا بی پول. فردی که بهتر میتواند کار کند همان باید انتخاب شود. این ریشهها را باید درست کنیم تا جامعه درست شود. اگر درست نکردیم، فردی که نخبه است آرام آرام از صحنه حذف میشود، همچنانکه شده است و از حاکمیت و تودههای مردم فاصله میگیرد.
احمدی نژاد می گوید: سالهای ۶۳-۶۲ بود. تازه دانشگاهها باز شده بود و گزینش خیلی سخت میگرفت. یک جوانی بود که من او را میشناختم. جوان بسیار پاکی و سالمی بود، ریشش را هم میزد. من خانواده اش را میشناختم. از آن قشری بود که یک ریال دستش به مال کسی نمیرفت. اگر به او میگفتند باید بروی اینجا و ۸ ساعت یک بند کار کنی، یک دقیقه نفس نمیکشید، میگفت من تعهد دادم. یک رشته خیلی خوب پزشکی قبول شده بود. ماموران گزینش که دیده بودند او ریشش را میزند، او را رد کرده بودند! یک دفعه دیدم پدرش گریان نزد من آمد و گفت، آقا شما که فرزند ما را میشناسید، چرا او را رد کردند؟ برای اینکه ریشش را میزند؟ ما رفتیم و گفتیم آقا خجالت بکشید و بحث کردیم و بالاخره او را پذیرفتند و الان استاد دانشگاه است و همان روحیات را دارد.