صبحشد: خبر تکاندهنده قتل همراه با مثلهکردن و جادادن اعضای شقهشده جسد مرد مستندساز چهلوچندساله، در کیسههای زباله و تقسیم آن در سه سطل زباله در سطح شهر، به دست پدری ۸۱ ساله، نظامی بازنشسته، ترکشخورده و شیمیاییشده در جنگ، با همکاری مادری هفتادوچندساله، نهایت شقاوت سنگدلانه در جامعه بسته سنتی را نشان میدهد.
تکاندهندهتر اینکه پدر یکبار در ۱۰ سال گذشته، دامادش و هفت سال پیش دخترش را به سبک مشابهی سربهنیست کرده بود. پزشکی قانونی نیز پس از معاینه روانی پدر و همدست او مادر، رأی به سلامت روانی از نظر جنون و دیوانگی داده بود.
با این حساب، حق با مردم عادی حیرانمانده در جامعه بود که این سؤال را تکرار کنند: چگونه برای دو فرد مسن عاقل و سردوگرمچشیده روزگار، آنقدر وجود پسر یا دخترشان غیر قابل تحمل، بیارزش و بهدردنخور تشخیص داده میشود که حاضر شوند او را نه از سر خشم و غضب، بلکه با کمال خونسردی و سنگدلی، با طرح و برنامه به شیوه بربرمآبانهای بکشند، قطعهقطعه کنند و به سطل آشغال بریزند تا اثری از سوژگی آنها باقی نماند.
این نمونه بارز از رفتار کسانی است که به آنها «سایکوپات» میگویند. به نظرم بهتر است به زبان فارسی این نوع از اختلال شخصیتی را «وجدانپریشی» بنامیم.
در تعریف امروزین، وجدان (کونسیانس)، از لزوم اخلاقیبودن انسان بهعنوان موجودی اجتماعی خبر میدهد. از نظر زیستی، رشد و تکوین تشکیلات مهمی در بخش میانی و عمیق مغز انسان برای ساخت و کار وجدان در تنظیم اخلاق بینافردی و بیناسوژهای در سطح خانواده و اجتماع اختصاص دارد.
طبق مطالعات ۳۰ سال گذشته، وجدانپریشی درجاتی دارد. بسیاری از وجدانپریشهای با درجات خفیف در شرایط معمول اجتماعی، نهتنها دست به جنایت نمیزنند، بلکه با مهارتی که در جلب اعتماد و توجه دیگران و فریب افکار عمومی دارند، حتی میتوانند به مدیریت گروه و اجتماعات خاص نیز برسند و طرفداران ریز و درشتی را در اطراف خود حتی در سطح جهانی دستوپا کنند.
اما آنچه جدیدا در شهرک اکباتان تهران اتفاق افتاد، نشانه وجدانپریشی در نهایت اوج سنگدلی، بیرحمی و قساوت است؛ زیرا این جنایت فجیع در درون خانواده اتفاق افتاده است و پدری با همیاری مادر، پسر یعنی بهاصطلاح معمول جگرگوشهشان را بهطرز فجیعی قطعهقطعه کرده و به سطل زباله سپردهاند.
این درجه از وجدانپریشی که عواقب دهشتناک آن بتواند اینچنین کانون خانواده را هدف بگیرد، شاید از شدیدترین نوع وجدانپریشی باشد و مغز کسانی که چنین اعمالی را انجام میدهد، میبایست از نظر مغزپژوهی مورد مطالعه قرار گیرد؛ زیرا به احتمال زیاد اختلال جدی در مدارهای میانی و عمیق مغز وجود دارد که مربوط به تنظیمات هیجانی عاطفی بینافردی و بیناسوژهای است، بهویژه اینکه این فرد سابقه صدمات موجگرفتگی براثر ترکش و شیمیاییشدن در جنگ را هم داشته است.
آنچه در رفتار وجدانپریش ساکن شهرک اکباتان تهران پس از ارتکاب جنایت آشکار است، میتواند یکی از مشخصات بارز وجدانپریشی باشد. او پس از افشای جنایت، با قیافهای حقبهجانب، غلطانداز و با رفتاری عاری از هرگونه خطاکاری، شرم و پشیمانی، جلوی دوربین حاضر میشود. حتی در ضمن قبول ارتکاب جنایت، به آن مفتخر است و انگشتان خود را به علامت پیروزی به همگان نشان میدهد و نطق و خطابه در تأیید عمل شنیع خود نیز ایراد میکند و بدون اظهار پشیمانی و ندامت، از جنایات سنگدلانه مشابهی نسبتبه اعضای دیگر خانواده هم پرده برمیدارد و به آن افتخار میکند.
باید تأکید شود چنین افرادی از روی جنون آنی و بهطور برنامهریزینشده، دست به جنایت نمیزنند، بلکه در کمال خونسردی، قساوت سنگدلانه خود را بدون کوچکترین احساس همدلی و همدردی با مقتول، طبق برنامه از پیش طراحیشده به اجرا درمیآورند. این افراد اغلب جذابیت و ابهت ظاهری دارند و میتوانند مریدانی تحت سیطره و فرمان خود داشته باشند و با همکاری آنها دست به جنایت بزنند. همکاران و همیاران این افراد میتوانند افراد نزدیک خانواده هم باشند.
در مورد فوق، همسر میتواند چنان تابع و تحت سیطره قدرت مردسالانه شوهر وجدانپریش قرار گیرد و مرعوب ایدئولوژی حاکم او باشد که بهعنوان مادر نیز فرزندانش را فاسد و مستحق مرگی فجیع و محوشدن از صفحه روزگار بداند.
به این اعتبار، در این مورد خاص، لزومی نیست که فرد همکار در جنایات نیز به درجاتی از وجدانپریشی مبتلا باشد؛ ضمن اینکه نمیتوان امکان وجود وجدانپریشی در مادر را نیز کاملا ردشده دانست. فراموش نکنیم که این افراد وجدانپریش، خارج از ارتکاب اعمال سنگدلانه تکانشی و غیرمسئولانه جنایی نسبت به همنوع و حتی نزدیکان و جگرگوشههای خود در محیط خانواده، میتوانند افرادی دارای هوش، عقل، مشاعر، منطق و ظاهری آراسته و مردمپسند و مطبوع باشند و در قانعکردن دیگران با زبان شیوای خود نیز مهارت داشته باشند.
این افراد اغلب میتوانند در امر سلامت روان خود حتی روانشناسان، روانپزشکان، روانکاوان تازهکار و ناشی را نیز گول بزنند و پی نخودسیاه بفرستند. یکی از مواقعی که این جنایات وجدانپریشانه چهره کریه و ترسناک خود را بیشتر آشکار میکند، وقوع قساوت بیرحمانه نسبت به افراد نزدیک و دلبستگان در پیوند بیولوژیک مانند پسر یا دختر است؛ وگرنه همین جناب سرهنگ وجدانپریش با اعمالی سنگدلانه و پرقساوت مشابه در میدان جنگ میتوانست مدال افتخار نیز بر گردن آویزان کند.
فراموش نکنیم که شخصیتهای وجدانپریش به درجات متنوع در همه اجتماعات بشری همیشه بوده و خواهند بود و در شرایط مختلف حتی میتوانند به اشکالی بروز کنند که در عرف و اخلاق ساختاری جامعه خود پذیرفته و مقبول جلوه کنند و به مقاماتی نیز برسند؛ البته گاه نیز همچون مورد اخیر، در اشکال ترسناک بیرحمانه و فجیعانهای، وجدان عمومی جامعه را جریحهدار کنند.
مواظب، مراقب و آگاه باشیم و یاد بگیریم که در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی، گول ظاهر خونسرد و مسلط، آرام و منطقی جانیان وجدانپریش را نخوریم و به آنها اعتماد نکنیم تا طعمه فریبکاری، دغلبازی و قساوت پنهان آنها نشویم.
عبدالرحمن نجلرحیم-مغزپژوه
انتهای پیام/
تکاندهندهتر اینکه پدر یکبار در ۱۰ سال گذشته، دامادش و هفت سال پیش دخترش را به سبک مشابهی سربهنیست کرده بود. پزشکی قانونی نیز پس از معاینه روانی پدر و همدست او مادر، رأی به سلامت روانی از نظر جنون و دیوانگی داده بود.
با این حساب، حق با مردم عادی حیرانمانده در جامعه بود که این سؤال را تکرار کنند: چگونه برای دو فرد مسن عاقل و سردوگرمچشیده روزگار، آنقدر وجود پسر یا دخترشان غیر قابل تحمل، بیارزش و بهدردنخور تشخیص داده میشود که حاضر شوند او را نه از سر خشم و غضب، بلکه با کمال خونسردی و سنگدلی، با طرح و برنامه به شیوه بربرمآبانهای بکشند، قطعهقطعه کنند و به سطل آشغال بریزند تا اثری از سوژگی آنها باقی نماند.
این نمونه بارز از رفتار کسانی است که به آنها «سایکوپات» میگویند. به نظرم بهتر است به زبان فارسی این نوع از اختلال شخصیتی را «وجدانپریشی» بنامیم.
در تعریف امروزین، وجدان (کونسیانس)، از لزوم اخلاقیبودن انسان بهعنوان موجودی اجتماعی خبر میدهد. از نظر زیستی، رشد و تکوین تشکیلات مهمی در بخش میانی و عمیق مغز انسان برای ساخت و کار وجدان در تنظیم اخلاق بینافردی و بیناسوژهای در سطح خانواده و اجتماع اختصاص دارد.
طبق مطالعات ۳۰ سال گذشته، وجدانپریشی درجاتی دارد. بسیاری از وجدانپریشهای با درجات خفیف در شرایط معمول اجتماعی، نهتنها دست به جنایت نمیزنند، بلکه با مهارتی که در جلب اعتماد و توجه دیگران و فریب افکار عمومی دارند، حتی میتوانند به مدیریت گروه و اجتماعات خاص نیز برسند و طرفداران ریز و درشتی را در اطراف خود حتی در سطح جهانی دستوپا کنند.
اما آنچه جدیدا در شهرک اکباتان تهران اتفاق افتاد، نشانه وجدانپریشی در نهایت اوج سنگدلی، بیرحمی و قساوت است؛ زیرا این جنایت فجیع در درون خانواده اتفاق افتاده است و پدری با همیاری مادر، پسر یعنی بهاصطلاح معمول جگرگوشهشان را بهطرز فجیعی قطعهقطعه کرده و به سطل زباله سپردهاند.
این درجه از وجدانپریشی که عواقب دهشتناک آن بتواند اینچنین کانون خانواده را هدف بگیرد، شاید از شدیدترین نوع وجدانپریشی باشد و مغز کسانی که چنین اعمالی را انجام میدهد، میبایست از نظر مغزپژوهی مورد مطالعه قرار گیرد؛ زیرا به احتمال زیاد اختلال جدی در مدارهای میانی و عمیق مغز وجود دارد که مربوط به تنظیمات هیجانی عاطفی بینافردی و بیناسوژهای است، بهویژه اینکه این فرد سابقه صدمات موجگرفتگی براثر ترکش و شیمیاییشدن در جنگ را هم داشته است.
آنچه در رفتار وجدانپریش ساکن شهرک اکباتان تهران پس از ارتکاب جنایت آشکار است، میتواند یکی از مشخصات بارز وجدانپریشی باشد. او پس از افشای جنایت، با قیافهای حقبهجانب، غلطانداز و با رفتاری عاری از هرگونه خطاکاری، شرم و پشیمانی، جلوی دوربین حاضر میشود. حتی در ضمن قبول ارتکاب جنایت، به آن مفتخر است و انگشتان خود را به علامت پیروزی به همگان نشان میدهد و نطق و خطابه در تأیید عمل شنیع خود نیز ایراد میکند و بدون اظهار پشیمانی و ندامت، از جنایات سنگدلانه مشابهی نسبتبه اعضای دیگر خانواده هم پرده برمیدارد و به آن افتخار میکند.
باید تأکید شود چنین افرادی از روی جنون آنی و بهطور برنامهریزینشده، دست به جنایت نمیزنند، بلکه در کمال خونسردی، قساوت سنگدلانه خود را بدون کوچکترین احساس همدلی و همدردی با مقتول، طبق برنامه از پیش طراحیشده به اجرا درمیآورند. این افراد اغلب جذابیت و ابهت ظاهری دارند و میتوانند مریدانی تحت سیطره و فرمان خود داشته باشند و با همکاری آنها دست به جنایت بزنند. همکاران و همیاران این افراد میتوانند افراد نزدیک خانواده هم باشند.
در مورد فوق، همسر میتواند چنان تابع و تحت سیطره قدرت مردسالانه شوهر وجدانپریش قرار گیرد و مرعوب ایدئولوژی حاکم او باشد که بهعنوان مادر نیز فرزندانش را فاسد و مستحق مرگی فجیع و محوشدن از صفحه روزگار بداند.
به این اعتبار، در این مورد خاص، لزومی نیست که فرد همکار در جنایات نیز به درجاتی از وجدانپریشی مبتلا باشد؛ ضمن اینکه نمیتوان امکان وجود وجدانپریشی در مادر را نیز کاملا ردشده دانست. فراموش نکنیم که این افراد وجدانپریش، خارج از ارتکاب اعمال سنگدلانه تکانشی و غیرمسئولانه جنایی نسبت به همنوع و حتی نزدیکان و جگرگوشههای خود در محیط خانواده، میتوانند افرادی دارای هوش، عقل، مشاعر، منطق و ظاهری آراسته و مردمپسند و مطبوع باشند و در قانعکردن دیگران با زبان شیوای خود نیز مهارت داشته باشند.
این افراد اغلب میتوانند در امر سلامت روان خود حتی روانشناسان، روانپزشکان، روانکاوان تازهکار و ناشی را نیز گول بزنند و پی نخودسیاه بفرستند. یکی از مواقعی که این جنایات وجدانپریشانه چهره کریه و ترسناک خود را بیشتر آشکار میکند، وقوع قساوت بیرحمانه نسبت به افراد نزدیک و دلبستگان در پیوند بیولوژیک مانند پسر یا دختر است؛ وگرنه همین جناب سرهنگ وجدانپریش با اعمالی سنگدلانه و پرقساوت مشابه در میدان جنگ میتوانست مدال افتخار نیز بر گردن آویزان کند.
فراموش نکنیم که شخصیتهای وجدانپریش به درجات متنوع در همه اجتماعات بشری همیشه بوده و خواهند بود و در شرایط مختلف حتی میتوانند به اشکالی بروز کنند که در عرف و اخلاق ساختاری جامعه خود پذیرفته و مقبول جلوه کنند و به مقاماتی نیز برسند؛ البته گاه نیز همچون مورد اخیر، در اشکال ترسناک بیرحمانه و فجیعانهای، وجدان عمومی جامعه را جریحهدار کنند.
مواظب، مراقب و آگاه باشیم و یاد بگیریم که در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی، گول ظاهر خونسرد و مسلط، آرام و منطقی جانیان وجدانپریش را نخوریم و به آنها اعتماد نکنیم تا طعمه فریبکاری، دغلبازی و قساوت پنهان آنها نشویم.
عبدالرحمن نجلرحیم-مغزپژوه
انتهای پیام/