چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۱۵
کد مطلب : ۷۷۰۸
plusresetminus
فعالان حوزه کودکان و حامیان حقوق آنها معتقدند برای نجات این بچه‌ها باید بهزیستی با طرح تأسیس مراکز شبانه‌روزی نگهداری این بچه‌ها موافقت کند
قصه تلخ بچه‌های پاتوقی بی‌شناسنامه
بچه‌های پاتوقی؛ بچه‌هایی بی‌نام و نشان و بی‌هویت؛ نه شناسنامه دارند و نه برگه هویتی. نه به‌خاطر اینکه در روستایی دورافتاده به‌دنیا آمده باشند یا به شهر دسترسی نداشته باشند! اتفاقا بچه همین شهرند؛ ‌زاده قلب تهران. از وقتی چشم باز کرده‌اند زندگی‌شان خلاصه می‌شود در اتاق‌های کوچک 3در 4دود گرفته؛ خانه‌های قدیمی با چند اتاق و یک حیاط مشترک که خماری و بوی اعتیاد از رج به رج دیوارهایش به مشام می‌رسد. مصیب یکی از همین بچه‌هاست. 11سال بیشتر ندارد. قبل از اینکه توسط فعالان حوزه کودک شناسایی و به محلی امن منتقل شود، هر روز صبح با خماری و درد بدن از خواب بیدار می‌شد و له‌له‌زنان چشم به بساط مصرف مواد بزرگترها می‌دوخت تا با دود موادی که اهالی پاتوق مصرف می‌کردند خودش را بسازد و راهی خیابان‌ها شود برای کار. امان از ساعتی که دوباره خماری سراغش می‌آمد پسرک آرام و صبور، به یک بچه ناآرام و خشن تبدیل می‌شد تا دوباره به پاتوق برگردد و با تحویل دادن همه پولی که صبح تا عصر با کارکردن در خیابان‌ها جمع کرده کمی از درد بدنش کم کند.

بچه‌هایی مانند مصیب در این شهر کم نیستند؛ نه شناسنامه دارند و نه هویت مشخصی. او سال‌هاست که مانند خواهر و برادرهایش به همین سبک زندگی می‌کند؛ به‌خاطر همین نه تا به حال رنگ مدرسه را دیده و نه توانسته مانند خیلی از هم‌سن و سال‌هایش کودکی کند. میثم هم مانند اوست؛ از کودکان مهاجر. با کله‌ای تراشیده و سیاه که حالا چندوقتی است در مترو توجه خیلی از شهروندان را به‌خود جلب کرده است. با دست‌ها و پاهایی که از سیاهی رنگ پوستشان پیدا نیست. کف مترو می‌نشیند و خودش را روی زمین می‌کشاند. موهای سرش تراشیده و لباسی ژنده به تن دارد که یکی، دو سایز هم به قد و قامتش بزرگ است. حرفی نمی‌زند، اما نگاهش پر از حرف است. بعد از هر حرکت کمی مکث می‌کند و دست‌های سیاهش را رو به مسافران مترو می‌گیرد. یکی کمک می‌کند، یکی غیظ می‌کند که «بلند شو اینطور نکن»، عده‌ای هم سعی می‌کنند با بی‌تفاوتی به او صحنه تلخی را که می‌بینند، فراموش کنند، اما پسرک که تمام استخوان‌هایش درد می‌کند، به پول بیشتری که از مردم بگیرد، فکر می‌کند؛ به هر قیمتی! به بهانه کمک کمی نزدیکش می‌شویم. سخت حرف می‌زند. خشم از سروصورتش می‌بارد؛ انگار طاقتش طاق شده باشد. همان اول حرف می‌گوید، بدنم درد می‌کند! التماس در صورتش داد می‌زند. کل ماجرا مشخص می‌شود! درد بدنش از خماری اعتیاد است. از خانه‌اش می‌پرسم. آدرس را نمی‌داند؛ شاید هم از عمد همراهی‌ام نمی‌کند.

نوزادان معتاد؛ کودکان‌ خمار
علیرضا هم یکی از فعالان حوزه آسیب‌های اجتماعی است. او که مدت‌ها درباره بچه‌های پاتوقی مطالعه و تحقیق کرده و نمی‌خواهد به واسطه ادامه این مطالعات نامش در این گزارش به‌صورت کامل درج شود، می‌گوید: «متأسفانه بچه‌های پاتوقی بچه‌های اعتیاد و آسیب هستند. در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن با مادرانشان زندگی می‌کنند. این بچه‌ها اغلب در پاتوق‌های مصرف مواد به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند. به‌خاطر همین به بچه‌های پاتوقی شهرت دارند و اگر سقط نشوند و به‌دنیا بیایند، نوزادانی معتاد هستند که از همان ابتدا باید با خماری و درد تن دست و پنجه نرم کنند. اغلب این بچه‌ها به‌خاطر وابستگی به مواد از سوی افراد سودجو مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند؛ تنها به بهای یک دود و خلاصی از خماری!»
او این نکته را هم متذکر می‌شود که فکر نکنید بچه‌های پاتوقی فقط در تهران و محله‌های آسیب‌دیده آن وجود دارند، بلکه ما شاهد زندگی این بچه‌ها در خیلی از شهرهای کشور هستیم و اگر مداخله دوستداران و حامیان کودکان نباشد، این بچه‌ها از حداقل امکانات زندگی هم محروم می‌شوند.

خانه مادری
راست می‌گوید؛ برای نمونه خانه مادری در محله شوش امروز محل امنی برای بچه‌های آسیب‌دیده محله است؛ بچه‌هایی که حداقل می‌توانند زیر سقف این خانه یک وعده غذای گرم بخورند و دست نوازش بر سرشان کشیده شود.
خانه مادری و خانه پدری در محله شوش تهران این روزها به سقف امنی برای این مادران و کودکانشان تبدیل شده است؛ خانه‌ای که روزها پذیرای کودکان و زنان آسیب‌دیده هستند. سجاد میرزایی که به همراه دوستانش در این مرکز رفت‌وآمد دارند، می‌گوید: «‌خوشبختانه در سایه همدلی و همراهی خیرین و تشکل‌های مردم‌نهاد این دو خانه آماده شده تا در یکی مربیان و فعالان حوزه کودک ساعتی از روز را به آموزش و بازی با بچه‌ها بپردازند و به آنها فرصت شاد زیستن و تجربه کودکانه‌های زیبایشان داده شود و در خانه دیگر که موسوم به خانه پدری است، زنان آسیب‌دیده با اشتغال در بخش‌های اقتصادی ایجادشده به کسب‌وکار بپردازند.

طرح شبانه‌روزی نگهداری از کودکان پاتوقی
سجاد و علیرضا که طرح تاسیس مؤسسه شبانه‌روزی برای نگهداری کودکان پاتوقی را به سازمان بهزیستی ارائه کرده‌اند، می‌گویند: ارائه خدمات حمایتی تنها در ساعتی از روز به این بچه‌ها زیر سقف خانه‌هایی مثل خانه مادری و پدری در تهران ایمن بودن بچه‌ها را در برابر آسیب‌ها تضمین نمی‌کند. سجاد معتقد است: «‌متأسفانه شب‌ها که ساعت تردد افراد در این خانه‌هاست، بچه‌ها از دسترس ما خارج می‌شوند و این بزرگ‌ترین دغدغه ما به‌عنوان کنشگران اجتماعی است. سال‌هاست درخواست شبانه‌روزی خانه مادری و پدری شوش را ارائه  و مشارکت خیرین را هم برای تامین هزینه‌های مربوطه جلب کرده‌ایم، اما متأسفانه هیچ همراهی با ما در این رابطه صورت نمی‌گیرد.
به‌گفته او، جمع زیادی از کارآفرینان و فعالان حوزه اقتصادی حاضرند اگر بهزیستی با طرح آنها موافقت کند موضوع آموزش و اشتغال به‌کار این بچه‌ها را فراهم کنند تا دغدغه‌ای برای آینده‌شان وجود نداشته باشد. او می‌گوید: «درنظر داریم در صورت وجود امکان نگهداری دائمی بچه‌ها در مرکز، کارگاه‌های حرفه‌آموزی برای آنها ایجاد شود تا در کنار تحصیل در بعد حرفه‌آموزی نیز وارد شوند؛ طرحی که باعث می‌شود اولا بچه‌ها از استقلال مالی مناسب برخوردار شوند و ثانیا به‌دور از فضاهای آسیب‌پذیر اگر قرار است کار کنند به این فعالیت‌ها مشغول شوند و اجازه ندهند تا بازیچه عده‌ای سودجو شوند.»
سجاد میرزایی چند سالی می‌شود که تمام تمرکز خود را بر حمایت از این بچه‌ها گذاشته و تلاش می‌کند با کمک فعالان حوزه کودک و خیرین اجتماعی زندگی بهتری را برای بچه‌های پاتوقی فراهم کند. ازدواج زودهنگام دختران از این جمع از دغدغه‌های سجاد و دوستانش است. او می‌گوید: «هدف از این ازدواج‌های زودهنگام دختران در این پاتوق‌ها هم اغلب تولیدمثل و تولد نوزادانی است که برای گدایی به‌کار گرفته شوند. فرقی نمی‌کند دخترک پاتوقی ایرانی باشد یا از اتباع افغانستانی؛ این بخت شوم آنهاست که آنها را پای ازدواج‌هایی با اهداف مشخص می‌کشاند.
سجاد می‌گوید: «تا قبل از اینکه حامیان حقوق کودک به این حوزه وارد شوند، دخترک‌های زیادی قربانی این بازی شوم می‌شدند. دخترهایی که تا به حال رنگ مدرسه را به‌خود ندیده و از کوچک‌ترین آموزشی هم محروم بودند.‌»
سجاد و دوستانش با برقراری ارتباط و جلب اعتماد این دختران تلاش می‌کنند تا آموزش‌های لازم را به هر طریقی به دختران پاتوقی بیاموزند و از آسیب‌های وارده بر آنها بکاهند.
قصه بچه‌های پاتوقی و روایت زندگی پر مشقت‌شان در این گزارش نمی‌گنجد، اما امیدواریم طرح این موضوع از سوی رسانه حکم تلنگری برای حامیان کودکان و مسئولان مربوطه باشد تا با تاسیس مراکز شبانه‌روزی نگهداری این کودکان و رهایی آنها از اعتیاد آینده‌ای روشن را برای این کودکان رقم بزنند؛ کاری که به‌صورت محدود توسط تعدادی از تشکل‌های مردم‌نهاد فعال در حال انجام است.

نکته
قصه تلخ بچه‌های پاتوقی

قصه بچه‌های پاتوقی در محله‌های آسیب‌دیده اجتماعی شهر قصه امروز و دیروز نیست؛ فقط در هر سال و هر دوره تلخ‌تر و تلخ‌تر می‌شود. به‌گفته سجاد میرزایی، از فعالان حوزه کودک و آسیب‌های اجتماعی متأسفانه تعداد بچه‌های پاتوقی در محله‌های آسیب‌دیده شهر کم نیست، اما شناسایی آنها و تلاش برای خروجشان از فضای آلوده‌ای که گرفتارش هستند، بسیار سخت و گاهی حتی غیرممکن است؛ هرچند با وجود همه سختی‌ها و مشقت‌ها دوستداران حقوق کودک با بهانه‌های مختلف راهی برای نفوذ بین آنها پیدا می‌کنند.
سجاد جنس این بچه‌ها و کمبودهایشان را خوب می‌شناسد. می‌داند همه‌شان تشنه محبتی هستند که هیچ‌وقت تجربه نکرده‌اند و می‌گوید راه نزدیک شدن به این بچه‌ها جلب اعتماد آنهاست. او با اشاره به شرایط زندگی بچه‌های پاتوقی می‌گوید: «این بچه‌ها اغلب در اتاق‌های کوچک زندگی می‌کنند. این اتاق‌ها هم محل مصرف مواد‌مخدر افراد است و هم محل خرید و فروش و حتی روابط معتادان با هم. بچه‌ها در این فضاهای آلوده با دود حاصل از مصرف مواد‌مخدر به اصلاح دودخوره شده و مانند یک معتاد به آن وابسته و گرفتار می‌شوند؛ به‌طوری‌که اگر هر روز سر یک ساعت مشخص در معرض دود مواد قرار نگیرند نمی‌توانند از شدت بدن درد و خماری به زندگی عادی خود ادامه دهند.» بچه‌های پاتوقی یا معتادان ناخواسته مجبورند برای رهایی از خماری و درد بدن هر روز مانند برده برای صاحب پاتوق یا رئیس خود کار کنند. حال ممکن است این رئیس، ناپدری معتادشان باشد یا صاحب پاتوقی که آنها همراه مادرشان در آنجا زندگی می‌کنند.
https://sobhshod.ir/vdcd.z052yt05ja26y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما