دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۰۷:۴۴
کد مطلب : ۷۸۳۷
plusresetminus
آنقدر قطعنامه بدهند تا قطعنامه‌دانشان پاره شود»؛ این یکی از اظهارات رئیس دو دولت دوران جمهوری اسلامی است که درباره قطعنامه‌های شورای امنیت ‌سازمان ملل در همان سال‌های میانی دهه ۸۰ خورشیدی بیان کرده بود
سکوت عجیب احمدی نژاد
«آنقدر قطعنامه بدهند تا قطعنامه‌دانشان پاره شود»؛ این یکی از اظهارات رئیس دو دولت دوران جمهوری اسلامی است که درباره قطعنامه‌های شورای امنیت ‌سازمان ملل در همان سال‌های میانی دهه ۸۰ خورشیدی بیان کرده بود؛ سال‌هایی که تعداد زیادی از معترضان این روزها که در کف خیابان هستند یا هنوز راه رفتن بلد نبودند یا دبستانی بودند. نسلی که امروز اگر در اعتراضاتشان ناسزا بگویند می‌شوند بی‌ادب و بی‌نزاکت ولی همان‌هایی که این نسل را محکوم می‌کنند آن سال‌ها برای احمدی‌نژاد هورا می‌کشیدند.
«محمود احمدی‌نژاد» را کسی نمی‌شناخت. چراکه بالاترین مقام‌اش، استانداری اردبیل در سال ۱۳۷۲ بود. اما در ۴۷‌سالگی یعنی سال ۱۳۸۲ شهردار تهران شد.
آن زمان دولت اصلاحات زمام امور را در دست داشت. دو سال پایانی دولت دوم «محمد خاتمی» که کم‌کم اصلاح‌طلبان رو به افول بودند و محافظه‌کاران در حال بالا رفتن از پله‌های قدرت به شکل دو تا یکی. پس از دو سال موضع‌گیری‌های تند احمدی‌نژاد علیه خاتمی و اقدام‌های عوام‌پسندانه، در کنار شکاف بین اصلاح‌طلبان باعث شد که محمود ۴۹‌ساله پس از دو دور انتخابات در سال ۸۴ راهی پاستور شود.
همه هزینه‌های آژانس با من!
آن زمان، پرونده هسته‌ای ایران وضعیتی شبیه به شرایط الان داشت. ایران پلمب تاسیسات نطنز را برداشته بود و این تاسیسات مشغول به کار شدند. تروئیکای اروپایی که مذاکره‌کنندگان مستقیم با ایران بودند، آن زمان به همراه ایالات متحده در شورای حکام در حال رایزنی برای اجماع بر سر محکومیت ایران بودند. زمانی که احمدی‌نژاد روی کار آمد به فاصله چند هفته همین جلسه تاثیرگذار شورای حکام بود. «حسن روحانی» که تا آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکره‌کننده ارشد جمهوری اسلامی بود، می‌گوید دو روز پیش از جلسه اضطراری شورای حکام درباره پرونده ایران، احمدی‌نژاد به او زنگ می‌زند و می‌گوید بیا صحبت کنیم.
روحانی نقل می‌کند «بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. (احمدی‌نژاد)پرسیدند چرا آژانس تحت نفوذ آنهاست؟ گفتم برای اینکه هم بیشتر بودجه آژانس را آنها می‌دهند و هم بر اکثر کشورهای عضو، نفوذ دارند. ایشان گفتند هزینه‌های آژانس در سال چقدر است؟ گفتم نمی‌دانم، مثلا چندصد میلیون دلار.»
در همین حین احمدی‌نژاد یک پیشنهاد می‌دهد که روحانی ترجیح می‌دهد همانجا استعفا کند: «(احمدی‌نژاد) گفتند شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را می‌دهیم. گفتم؛ اولا آژانس نمی‌تواند بپذیرد، چون برای مخارج آژانس و بودجه آن، مقرراتی وجود دارد. ثانیا ما هم چنین حق و اختیاری نداریم چون اگر به جایی بخواهیم کمک بلاعوض کنیم، مجلس باید تصویب کند. گفتند من به شما می‌گویم، شما چه کار دارید! گفتم روش کاری من اینطور نیست و من چنین کاری نمی‌کنم. اگر اصرار دارید، خودتان با البرادعی صحبت کنید. در ادامه گفتم؛ شما من را خواستید تا به من چنین توصیه‌ای کنید یا مسائل مربوط به بحث هسته‌ای را از من بپرسید؟! گفتند من نظرم را به شما می‌گویم. گفتم فکر کردم من را خواسته‌اید تا به شما مشورت بدهم. اگر می‌خواهید چنین دستوراتی را بدون مشورت و تصویب در جلسه سران بدهید، خوب است زودتر، دبیر جدیدی را منصوب کنید و این دستورات را به او بدهید. بعد از آن جلسه هم با آقای علی لاریجانی تماس گرفتم و گفتم ظاهرا باید زودتر خود را آماده کنید و دبیرخانه را تحویل بگیرید.»
پرونده هسته‌ای به شورای امنیت رفت
در شرایطی که پرونده هسته‌ای ایران مقطع حساسی را می‌گذراند و اگر آن جلسه رایزنی‌های ایران پاسخ نمی‌داد به شورای امنیت‌سازمان ملل ارجاع می‌شد، چنین تفکری بر پرونده در ایران تسلط یافت. نهایتا پس از ضرب‌الاجل شورای حکام، پرونده ایران اسفند ۱۳۸۴ راهی نیویورک شد تا در شورای امنیت ملل متحد بررسی شود.
از آن زمان دیگر کری‌خوانی‌های احمدی‌نژاد برای غرب و شورای امنیت آغاز شد. علی لاریجانی که به نظر می‌رسید مجرب‌ترین فرد این جمع باشد، پس از روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی شد و پرونده را دست گرفت. او آن زمان هنوز همان لاریجانی محبوب قلوب محافظه‌کاران بود و نه مثل این روزها مغضوب‌شان. از مهر ۸۶ هم پس از دخالت احمدی‌نژاد در توافقات اولیه صورت گرفته میان ایران و غرب از تریبون نماز جمعه، لاریجانی استعفا داد و سعید جلیلی جانشین او شد.
«تحریم نمنه!»
یک هفته بعد از ارجاع پرونده به شورای امنیت، نخستین قطعنامه البته غیرالزام‌آور از شورا تصویب شد. در ۱۳۸۵ دومین قطعنامه، فروردین ۱۳۸۶ سومین، اسفند ۱۳۸۶ چهارمین، مهر ۱۳۹۱ پنجمین، شهریور ۱۳۸۸ ششمین و خرداد ۱۳۸۹ هفتمین قطعنامه شورای امنیت‌سازمان ملل صادر شد. به موازات تحریم‌های کمرشکن بین‌المللی که برخی مسوولان و مقام‌های رسمی آنها را نعمت می‌دانستند، تحریم‌های یکجانبه از سوی ایالات‌متحده و اروپا و کشورهای همسو با غرب علیه ایران صورت می‌گرفت. روسیه و چین هم در ظاهر با ایران بودند اما به هیچ قطعنامه تحریمی نه نگفتند.
در چنین وضعی احمدی‌نژاد به جای باز کردن گره هسته‌ای، مدام با ادبیاتی خاص آن قطعنامه‌ها و تحریم‌ها را بی‌اثر و پوچ می‌دانست. «تحریم نمنه»، «قطعنامه‌ها کاغذپاره هستند»، «آنقدر قطعنامه بدهند تا قطعنامه‌دانشان پاره شود» و… .
چنین ادبیاتی که از تفکری در سیاست و دیپلماسی نشات می‌گیرد، کشور را به جایی رساند که ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد قرار گرفت؛ فصلی که عراق پس از حمله ۱۹۹۱ به کویت زیرمجموعه آن قرار گرفت و تا مدت‌ها پس از جنگ ۲۰۰۳ و آزادی عراق از بند صدام، این کشور همچنان ذیل آن قرار داشت. بسیاری احتمالا یا فراموش‌ کرده‌اند یا ندیده‌اند که در آن سال‌ها چه بر سر مردم عراق آمد. تعیین منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان عراق و برنامه نفت برابر غذا دو مورد از مهم‌ترین مسائلی بود که عراق با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد. این دو مورد، غیر از تحریم‌های مالی و بانکی بود که فساد اقتصادی و رانت را روزبه‌روز افزایش می‌داد.
احمدی‌نژاد و طیف حاکم بر کشور در آن زمان، تصوری از مجامع بین‌المللی نداشتند و مدام با شعارها از جیب مردم سعی داشتند «مقاومت» کنند و اثر تحریم‌ها را کم جلوه دهند؛ در حالی که مردم قاضی‌های خوبی بودند و هستند.
خس و خاشاک خواندن مخالفان
در ابعاد دیگر هم احمدی‌نژاد بهتر از بعد دیپلماسی‌اش کار نکرد. او در جریان انتخابات مناقشه برانگیز خرداد ۱۳۸۸، با ادبیاتی تند و خارج از چارچوب‌های یک رئیس دولت، به رقبای انتخاباتی‌اش حمله می‌کرد. در حالی که او در انتخابات ۱۳۸۴ با مظلوم‌نمایی و اقدامات عوام‌پسندانه سعی در گرفتن رای داشت، این بار استراتژی خود را تهاجمی تعریف کرد و کوچک و بزرگ رقبای خود را با انواع تهمت‌ها مورد حمله قرار می‌داد. نحوه رفتار او در دوران انتخابات، مانند بالا گرفتن عکس زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی رقیب انتخاباتی‌اش، اتهام‌زنی به‌هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری که در جبهه مقابل او قرار داشتند، باعث شده بود تا التهاب در جامعه به اوج برسد. او در این دوران برای جمع‌آوری رای، هر کاری کرد؛ پشت وانت سوار شد، سیب‌زمینی توزیع کرد و … اما او جامعه را روزبه‌روز ملتهب‌تر می‌کرد. عملکرد وزارت کشور او که آن زمان «صادق محصولی» سکاندارش بود، به شدت انتقاد برانگیز شد. محصولی از افراد نزدیک به احمدی‌نژاد است که رفاقتی طولانی با او داشته و دارد. از محصولی به عنوان پدرخوانده «جبهه پایداری» یاد می‌شود؛ در کنار توصیفاتی که از تمول و ثروت افسانه‌ای او دهان به دهان می‌چرخد. غیر از اینها حمایت تمام‌قد از احمدی‌نژاد در بخش‌هایی از حاکمیت، موجب خشم بیشتر مخالفان و منتقدانش بود؛ مانند دادن وقت اضافه به مدت ۲۰ دقیقه در آخرین شب از تبلیغات تلویزیونی از سوی صدا و سیما. رفتارهای احمدی‌نژاد در دوران تبلیغات انتخاباتی و حتی پس از آن و در جریان اعتراضات مردمی، به نوعی بود که نه‌تنها باعث آرام شدن فضا نمی‌شد که موجب عصبانی کردن مردم معترض می‌شد. او در سخنرانی معروفش که در میدان ولیعصر(عج) تهران و در کنار خود صفی از مداحان را داشت، معترضان را «خس و خاشاک» توصیف کرد؛ سخنی که بنزینی بود بر آتش خشم مردم معترض.
پایان ماه عسل
او در سال‌های آخر با حاکمیت زاویه پیدا کرده بود؛ به عبارتی ماه عسل او با نهادهای خارج از دولت به پایان رسید. خانه‌نشینی ۱۱ روزه او در اعتراض به حکم حکومتی رهبری در انتصاب «حیدر مصلحی» وزیر وقت اطلاعات که توسط احمدی‌نژاد برکنار شده بود، مخالفت با مذاکرات مخفیانه ایران و آمریکا در عمان اواخر سال ۹۱، حمله به برخی نهادها و استفاده از واژه «برادران قاچاقچی» و ده‌ها مورد دیگر نشان‌دهنده چرخش احمدی‌نژاد در سال‌های آخر حضورش در پاستور بود. عملکرد اقتصادی دولت‌های او هم بهتر از عملکردهای دیگرش نبود. جهش قیمت دلار و طلا به خصوص در سال‌های پایانی کار و متهم کردن برخی نهادها به برهم زدن نظم اقتصادی، نشان‌دهنده وضعیت بازار اقتصاد کشور و همچنین آچمز شدن دولت و سایرین برابر تحریم‌ها بود.
ادبیات خارج از عرف
اما سال ۹۲ و با کنار رفتن احمدی‌نژاد و آمدن «حسن روحانی» به عنوان رئیس‌جمهوری، اثرات وضعی ۸ سال زعامتش بر دولت از بین نرفت و هنوز هم ادامه دارد.
یکی از این اثرات، ادبیات حاکم بر فضای سیاسی ایران است. این ادبیات با حضور احمدی‌نژاد و یارانش سقوط آزاد غم‌انگیزی داشت؛ او با استفاده از جملاتی مانند «آن ممه را لولو برد» یا «آب را بریزید همانجا که می‌سوزد» سطح مقام ریاست‌جمهوری را به شدت تنزل داد. اثرات وضعی ادبیات احمدی‌نژاد را دیگر نه‌تنها در میان سیاسیون، بلکه در میان ادبیات عامه جامعه نیز می‌توان مشاهده کرد. این روزها که احمدی‌نژاد سکوت را ترجیح می‌دهد، وقتی برخی معترضان در شعارهایشان ناسزا می‌گویند، بسیاری تصور می‌کنند که آنها از جامعه‌ای دیگر آمده‌اند و برای این خاک نیستند. اما این جوانان و نوجوانان همان‌هایی هستند که در زمان کودکی سخنان رئیس وقت دولت را خواه‌ناخواه می‌شنیدند و تاثیر می‌پذیرفتند. گفتار و کردار احمدی‌نژاد چنان اثری بر جامعه داشت که هنوز هم برخی سخنان او میان مردم رد‌وبدل می‌شود.
بگم ‌بگم‌
دیگر اثر دوران احمدی‌نژاد، باب شدن بی‌اخلاقی در رقابت‌های سیاسی بود. اوج این بی‌اخلاقی همان «بگم‌ بگم»هایی بود که او در زمان‌های مختلف به راه انداخت. یک روز در مناظره انتخاباتی با میرحسین موسوی، یک روز هم در صحن مجلس با افشای فایل ضبط‌شده مخفیانه از جلسه «فاضل لاریجانی» برادر علی لاریجانی رئیس وقت مجلس با «سعید مرتضوی» رئیس وقت سازمان تامین اجتماعی. در آن جلسه مجلس، احمدی‌نژاد از تریبون مجلس علی لاریجانی و برادرانش را به باد انتقاد گرفت و در پاسخ هم علی لاریجانی پس از پایان وقت او، احمدی‌نژاد را از صحن مجلس اخراج کرد. این جلسه که به «یکشنبه سیاه» معروف شد، به نمادی از تقابل و افشاگری نیروهای داخل نظام علیه یکدیگر تبدیل شد. اما این روند در فضای سیاسی ایران ماند. تهمت و اتهام‌زنی به رقیبان سیاسی و همچنین آتوگیری از رقیب با شیوه‌های خاص، اقدام‌هایی شدند که در فضای سیاسی ایران بیش از قبل دیده می‌شود؛ البته که قاعدتا پیش از احمدی‌نژاد هم بوده ولی قبح آن پس از اقدام‌های رئیس دولت‌های نهم و دهم ریخته شد.
کارهای پوپولیستی
احمدی‌نژاد با اقدام‌های عوام‌پسندانه و اصطلاحا پوپولیستی، فضای سیاسی ایران را از فضای تحلیلی که تا حدود زیادی بر آن حاکم بود، به سمت و سوی نمایش و ریاکاری از سوی سیاسیون سوق داد. اینکه از ساده‌زیستی بگویند و در عمل کاروان چند ده نفری را با خود به نیویورک ببرند، خود نمادی از تزویر و ریا و رواج آن از سمت یک رئیس دولت است. اثر وضعی این رفتار هم در عملکرد برخی مسوولان و خانواده‌هایشان دیده می‌شود. پدر یا مادر اینجا روزانه علیه غرب شعار می‌دهند، اما فرزندشان در غرب زندگی می‌کند؛ دلیلش هرچه که می‌خواهد باشد، ولو یک هفته؛ برای والدینی که با شعارهای غرب‌ستیزانه روز را شب می‌کنند، این کار قابل قبول نیست. یا از تولید ملی حمایت می‌کنند و برای خرید به آن سوی مرزها می‌روند.
دست راست جلیلی، راس مذاکرات
اثر دیگر او که امروز هم دیده می‌شود، سیاست‌های اجرایی‌اش در قبال چالش‌های بین‌المللی است. سیاست او در قبال چالش‌های بین‌المللی به تصور خودش مقاومت بود؛ اما این به زعم او مقاومت، روزانه اقتصاد ایران را می‌بلعید و آن را کوچک و کوچک‌تر می‌کرد. محمود احمدی‌نژاد سنتی پایه‌گذاری کرد که برخی دیپلمات‌های ارشد که مسوول سیاست خارجی هستند، یا از آن پیروی می‌کنند یا رشدیافته همان تفکر و سیستم هستند. آن روزها سعید جلیلی مذاکره‌کننده ارشد هسته‌ای ایران بود و «علی باقری» دست راست او در این گفت‌وگوها؛ این روزها دست راست جلیلی، شده مذاکره‌کننده ارشد هسته‌ای ایران. همان قدر که آن زمان پرونده هسته‌ای ایران دچار چالش‌هایی بزرگ شد، این روزها مسوولان و دیپلمات‌های دخیل در پرونده هسته‌ای با اجرایی کردن همان سیاست‌ها باز هم می‌خواهند همان راه پیموده در آن سال‌ها را از ابتدا بروند. تصور مقاومت برای امتیازگیری از طرف مقابل در آن زمان اجرا شد و نتایجش هم عیان. امروز هم سیاست مقاومت در حال اجرا شدن است و با تحلیل و تصور «زمستان سخت» برای اروپایی‌ها و در موضع ضعف قرار گرفتن آنها، مذاکره‌کنندگان ایرانی منتظر آن زمان ماندند که این روزها مشخص شده این انتظار را پایانی نیست.
کپی برابر اصل
این روزها حرف‌ها، تصمیمات و اقداماتی دیده می‌شوند که یادآور آن روزهاست؛ رفتارها، سخنان و موضع‌گیری‌هایی مشاهده می‌شود که احمدی‌نژاد و احمدی‌نژادی‌ها را تداعی می‌کنند. از سخنان برخی دولتی‌ها و مجلسی‌هایی که در روزهای اعتراضات با موضع‌گیری‌هایشان بنزین بر آتش می‌ریزند؛ تصمیماتی در فضای دور از واقعیت از فضای بین‌الملل اتخاذ می‌کنند؛ اقتصاد را تصور می‌کنند؛ می‌توانند بدون تعامل با دنیا رشد دهند و روزهایی که نرخ دلار افزایش دارد، از رشد اقتصادی می‌گویند و رفتارهای عوام‌پسندانه دارند. خیلی از جوانان و نوجوانان آن روزها را یادشان نیست، اما اگر نگاهی به این روزها کنند، می‌توانند مانند دوربینی سه‌بعدی خود را در همان روزها ببینند.

رویکرد مشابه در قبال معترضان
صادق زیباکلام *
در موضوع اثرات دوران ۸ ساله آقای احمدی‌نژاد بر وضعیت فعلی ایران، باید کلی‌تر به آن نگاه کرد. معتقدم ریشه‌های عمیق‌تر بحران‌هایی که امروز با آن سر و کار داریم، به خیلی عقب‌تر بازمی‌گردد و فقط محدود به دوران احمدی‌نژاد نمی‌شود. با این وجود قطعا رد پای ۸ ساله محمود احمدی‌نژاد را می‌توان در وضعیت فعلی ایران مشاهده کرد، اما فقط آن دوران نبود که دچار ایران ۱۴۰۱ شدیم. ۸ سال دولت هاشمی‌رفسنجانی، ۸ سال خاتمی و ۸ سال روحانی هم ایضا دخیل در وضعیت امروز ایران است. به عبارت دیگر سیاست‌های کلی که بعد از جنگ در کشور اجرا شد، باعث شد تا به جایگاهی برسیم که امروز رسیده‌ایم.
۸ سال دولت هاشمی‌رفسنجانی اینطور نقش داشته که اصلاحات مدنظر او (که پس از دوران جنگ قصد اجرای آنها را در کشور داشت) عملا جلوی آنها گرفته شد. جریان تندرو و رادیکال تحت عنوان اینکه این سیاست‌ها نسخه بانک جهانی است و ‌هاشمی می‌خواهد لیبرالیسم و سرمایه‌داری را وارد کشور کند، با آن مخالفت کردند. با جلوگیری از اصلاحات اقتصادی که ‌هاشمی‌رفسنجانی می‌خواست در کشور اجرا کند، سیاست‌های اقتصاد دولتی همچنان در کشور ادامه یافت. دولت هاشمی از این جهت موثر است که اصلاحات اقتصادی مدنظر او ناکام ماند.
اما درباره دوره ۸ ساله خاتمی، فضای به نسبت باز سیاسی در زمان ایشان نوید توسعه سیاسی را می‌داد. تیراژ روزنامه‌های امروز شاید به زحمت به ۵۰۰ هزار نسخه برسد اما شاید کسی باور نکند در دوران اصلاحات تیراژ روزنامه‌ها به ۷ میلیون نسخه می‌رسید. فضای سیاسی موجود، جنبش‌های دانشجویی و دانشگاه‌ها، احزاب و تشکل‌های سیاسی، جامعه مدنی و حاکمیت قانون مدنظر اصلاح‌طلبان بود که آنها هم با بن‌بست مواجه شد و همان‌طور که سیاست‌های هاشمی به در بسته خورد، توسعه سیاسی خاتمی هم به بن‌بست خورد.
در دولت احمدی‌نژاد اما ۸ سالی بود که کشور دچار عقبگرد شد و هیچ‌یک از اصلاحات اقتصادی و توسعه‌ سیاسی مدنظر ‌هاشمی و خاتمی نه‌تنها انجام نشد، بلکه اثرات آنها هم از بین رفتند. جامعه مدنی دچار تزلزل شد و رو به افول رفت. اقتصاد نیز به همین شکل دچار اختلال و عقبگرد شد؛ مساله‌ای که اعتراضات ۱۴۰۱ ریشه‌هایش در دوران بعد از جنگ است که سیاست‌های اجرایی ناموفق بوده‌اند. تنها شانسی که وجود داشت، ۸ ساله دولت حسن روحانی بود و متاسفانه نه تنها به جایی نرسیدیم بلکه به مردم نشان داده شد انتخابات بی‌فایده است.
در ۴ سال دوم دولت روحانی، او با ۲۴ میلیون رای روی کار آمد که رقم بسیار خوبی بود. تعداد رای بالای روحانی نشان‌دهنده این موضوع بود که مردم همچنان به صندوق رای امید داشتند، اما فاجعه بزرگی در ۴ سال دوم روحانی رقم خورد که صدای آن این روزها به گوش می‌رسد. سیاست‌های اجراشده نظام، به ۲۴ میلیون رای نشان داد شما اشتباه می‌کردید که تصور تغییر داشتید؛ هیچ سیاستی تغییر نمی‌کند و همان سیاست‌های غرب‌ستیزانه و… ادامه پیدا خواهد کرد و این موضوع باعث سرخوردگی عمیقی میان آن ۲۴ میلیون نفر شد. الان اگر به معترضانی که این روزها در خیابان‌ها هستند، نگاهی انداخته شود و بررسی شوند، غالب آنها جوانان، دانشجویان و طبقه متوسط هستند که بیشترین تعارض را با نظام دارند. معترضان کسانی هستند که دیگر امیدی به صندوق رای و اصلاحات ندارند. در واقع نقطه عطف وضعیت امروز، ۹۶ تا ۱۴۰۰ است که باعث شد امیدی به اصلاح نباشد.
اگر بنا باشد دولت سیزدهم رئیسی و دولت‌های احمدی‌نژاد مقایسه شوند، شباهت و نزدیکی بسیاری بین آنها مشاهده خواهد شد و این دولت هیچ شباهتی به دولت روحانی ندارد؛ از این جهت که دولت روحانی خواهان آشتی با دنیا و تنش‌زدایی با جهان بود ولی این دولت نشان داده که علاقه‌ای به تنش‌زدایی ندارد.
از منظر اینکه برای وضع موجود چه باید کرد و چه راه‌حلی وجود دارد، باید گفت که دولت سیزدهم، هیچ برنامه و طرح و نقشه‌راهی برای برون‌رفت از وضع فعلی ندارد. توهین و تحقیری که احمدی‌نژاد در سال ۸۸ نسبت به معترضان داشت امروز هم از سوی برخی دولتمردان، برخی نمایندگان مجلس و دیگران دیده می‌شود. در واقع رویکرد غالب نسبت به معترضین باعث تشدید این وضعیت می‌شود که نمونه آشکار آن، اعتراضات در دانشگاه‌ها است.
* استاد دانشگاه
https://sobhshod.ir/vdcg.w9urak97upr4a.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما