به نام خداوند رنگینکمان، این قایق را ساختم برای جشنواره جابربنحیان و میخوام الان امتحانش کنم تا ببینم کار میکنه یا نه... تصویرها محو میشوند، این بار کودک قصه، قایقی در دستش نیست، میان پارچهای سیاه خوابیده و صدای ضجه از اطرافش میآید، یخها روی تن بچهگانه زیبایش، با خون رقصان پایین میریزند.