روزی 700 نفر بر اثر کرونا و نبود واکسن از دست دادیم، مدتها در صفهای طولانی دریافت جنازه عزیزانمان ایستادیم، به خاطر بالارفتن قیمت بنزین جان دادیم، به خاطر کشتهشدن عزیزانمان در هواپیمای اوکراین هنوز داغداریم، چرا باید از ایران برویم؟
صبحشد: خبر اول: سیدکاظم موسوی، نایبرئیس اول کمیسیون اقتصادی مجلس یازدهم درباره ممنوعیت ورود ابزارآلات موسیقی به دیدهبان ایران گفت: «ورود آلات موسیقی به کشور به صلاح نیست، چون کشور ما جمهوری اسلامی است. چرا باید با وجود این همه شهدا و علمایی که داریم آلات موسیقی به کشور وارد شود؟ موضوع آلات موسیقی و لوازمی از این قبیل آنقدر مهم نیستند که ما حتی برای آن وقت و ارزی خرج کنیم». موسوی با تأکید بر این موضوع که صلاح نیست آلات موسیقی به کشور وارد شود، گفت: «بنده صلاح نمیدانم که این لوازم به کشور وارد شود. بنده و همکارانم بهعنوان خادم مردم دغدغه شب و روز ما فقط معیشت مردم است. آلات موسیقی که جزء کالای اساسی نیست که ما ورودش را الزامی بدانیم. عینک آفتابی یا آلات موسیقی باشد یا نباشد هیچ تفاوتی در زندگی مردم ایجاد نمیکند. اگر افرادی که به دنبال آلات موسیقی یا امیال شخصی خودشان هستند، کشورهای دیگر هستند میتوانند از ایران بروند».
خبر دوم: نخستین جشنواره بینالمللی فیلم عربستان سعودی با نام «دریای سرخ» از روز دوشنبه ۱۶ آذر/ هفتم نوامبر در شهر جده آغاز به کار کرده است. در این جشنواره که قرار بود در ماه مارس سال ۲۰۲۰ برگزار شود و به دلیل شیوع کرونا به تعویق افتاد، برخی از چهرههای مشهور سینمای جهان نیز حضور یافتهاند. در این جشنواره ۱۳۸ فیلم از ۶۰ کشور جهان و به ۳۰ زبان مختلف به نمایش درخواهد آمد.
وقتی این دو خبر کنار هم گذاشته میشود، سؤالهای زیادی پیش میآید، بهویژه آنکه همزمانی این اخبار ناخودآگاه سبب میشود با هم مقایسه شوند. درحالیکه عربستان تنها چهار سال پیش سینما را در کشورش آزاد کرد، از سال قبل درخواست برگزاری این جشنواره را داده بود. جشنوارهای که با مخالفت طرفداران حقوق بشر روبهرو است و زرق و برق حضور این تعداد ستاره و مدل نتوانست آنان را راضی کند؛ اما واقعیتی دیگر در میان است و آن رضایتمندی مردم این کشور از شرایطی است که در یک سال گذشته برایشان پدید آمده است. برگزاری جشنواره ششماهه سرگرمی و موسیقی در این کشور که تعداد زیادی از نامهای شناختهشده جهان سرگرمی در آن حضور دارند. 250 هزار نفر در خیابانهای این کشور شاهد آغاز جشنواره بودند؛ از گروه معروف bts کره جنوبی تا چهرههای برتر پاپ جهان همه به این کشور رفتهاند. بزرگترین سرسره در این کشور ساخته و رکورد آن در گینس ثبت شده است. در واقع دنیای سرگرمی به این کشور رفته و مردمش (غیر از فعالان مدنی که با کوچکترین اعتراض به زندان میافتند یا مانند خاشقجی کشته میشوند) در حال بهرهبرداری از امکاناتی هستند که پیش از این برایشان ممنوعه و غیرقابل دسترس بود. مردم و رضایتمندی آنها در صدر رفتارهای مسئولان این کشور قرار گرفته است. در کشور ما شرایط به گونهای دیگر پیش میرود، پس از همسویی قوههای مجریه، قضائیه و مقننه انتظار میرفت که توجه به مردم و نیازهایشان هر روز بیشتر و بیشتر شود. مجلسی که خود را با وجود مشارکت حداقلی در 40 سال پس از انقلاب، برآمده از ملت میداند، سعی بسیار بر ناراضیسازی دارد. طرحهایی که با عنوان صیانت فضای مجازی و صیانت در برابر حیوانات خانگی، حذف غربالگری و... ارائه میشود یا سخنان برخی مسئولان مدام بر ممنوعیتها و دخالت در جزئیترین رفتارهای شخصی افراد دلالت دارد. انگار همه در راستای این است که فاصله بین مردم جامعه را بیشتر و بیشتر کند و درعینحال امکان قرارگرفتن افراد را رودرروی هم بیشتر میکند، همین چند وقت پیش بود که فیلم دعوای دو خانم بر سر حجاب در مترو منتشر شده بود و مواردی از این دست بسیار است. سؤال اصلی این است که این وضعیت با چه هدفی در حال انجام است؟ آیا میشود مدام دستور صادر کرد که فردی از کشور خودش برود؟ انگار فراموش شده که در نهایت همه ایرانی هستیم. اینجا خاک ماست و قرار هم نیست به همین سادگی آن را ترک کنیم؟ مردمی که ماندهاند؛ هرچند دل خوشی ندارند، اما روزهای سخت زیادی را پشت سر گذاشتند و نرفتهاند. سؤال این است که مگر رفتن و رهاکردن به همین راحتی است؟ اصلا چرا باید کشور خود را ترک کنیم؟ آیا به دوران کوچ اجباری لهستانیها از کشورشان بازگشتهایم؟ چه کسی قرار است تعیین کند، یک ایرانی، منِ ایرانی در کشوری که زاده شدهام، ریشه دارم، خانواده دارم، از کشورم بروم؟ ما ایرانیانی که روزهای سخت جنگ، بیبرقی، بیآبی، بمباران، موشکباران، صفهای طولانی خرید شیر و گوشت و نان را تحمل کردهایم، برای زندهماندن بارها از وسط کلاس درس پس از شنیدن آژیر قرمز به پناهگاه رفتهایم، در چادر و در پناهگاه درس خواندهایم، برای جبهه بافتنی بافتهایم، چرا باید از ایران برویم؟ مایی که جان عزیزانمان را در جنگ از دست دادهایم، هر بار چند روز پس از عملیاتها شاهد بازگشت پیکر همسایهها و پدران و برادرانمان بودهایم، مادر و پدر و اعضای خانوادهمان در این خاک خفتهاند و در گوشه و کنار کشور اقواممان ساکن هستند و خانه دارند، چرا باید از ایران برویم؟ مایی که برای گذراندن تعطیلات و خلق لحظه خوش به سراغ زایندهرود و پل خواجو و پاسارگاد میرویم و برای گرفتن حاجت به بیبی شهربانو، حضرت معصومه (س) و زیارتگاه امام رضا (ع) و... چرا باید از اینجا برویم؟ مایی که ساعتها در روزهای تحریم در صف دریافت دارو ایستادهایم، عزیزانمان را به خاطر کمبود امکانات از دست دادیم، روزی 700 نفر بر اثر کرونا و نبود واکسن از دست دادیم، مدتها در صفهای طولانی دریافت جنازه عزیزانمان ایستادیم، به خاطر بالارفتن قیمت بنزین جان دادیم، به خاطر کشتهشدن عزیزانمان در هواپیمای اوکراین هنوز داغداریم، چرا باید از ایران برویم؟ اصلا این نماینده کیست که به ما پیشنهاد میدهد از ایران برویم؟ هرچند ما را به سختجانی خود این گمان نبود و هرچند همه این غمها و دردها در قلبمان سنگینی میکند و ما را آدمهای تلخ و افسردهای کرده است؛ اما این سؤال خیلی واضح مطرح است که چرا این نماینده یا همفکرانش این حق را برای خود قائل میشوند که در جزئیات زندگی ما دخالت کنند و ما را از سرزمینمان برانند؟ آیا برای او جایگاهی قائل شدهاند که به ما بگوید از ایران برویم؟ آیا این یک دستور است یا یک تخطی و زیادهروی نمایندهای که کسی بر رفتارها و سخنان او نظارت نمیکند؟ در نهایت زمان تعیین میکند چه کسی از ایران میرود!